پارت سه از اینجا به بعد شکنجه و خشن شروع میشه
پارت سه از اینجا به بعد شکنجه و خشن شروع میشه🤣💔🥲
ات و تهیونگ به سمت خونه تهیونگ رفتن
ته اینجا خونه منه و این هم سالن بوکس منه تو قراره هر روز که مافیاها برای شرط بندی میان اینجارو تمیز کنی
ات مافیا؟
ته نترس باتو کاری ندارن
ویو ات
به نظر بی خطر میومد برا همون قبول کردم
ات قبوله
ته خوبه از فردا کارتو شروع کن
ویو
ات و ته تا چند هفته باهم کار کردن ات هر روز به سالن بوکس میرفت و اونجارو تمیز میکرد تا اینکه یه روز
ات: تهیونگ
♡: بله
✓: میشه بزاری منم بوکس کار کنم
♡: نه
✓: چرا من خوشم میاد
♡: خطرناکه
✓: نه نیست
ویو ا.ت
بالخره راضی شد از فردا بهم اموزش میده
پرش زمانی یک ماه بعد
کامل اموزش دیده بودم و تهیونگ اجازع مسابقه بهم داده بود و من همیشه میبرم
تهیونگ: امروز مسابقه دار
ات: اره میدونم
تهیونگ: ات مراقب باش
ات: باشه بچه که تیستم
تهیونگ: باش
چند ساعت بعد
ات: تهیونگ اومدم
ته: باشه بدو
ات: رفت رو صحنه مثل همه حریفاش این یکی هم اولاش براش اسون گرفت و
ات: من بردم پولمو بده
حریف تا ست حرف بزنه رئیسش اومد و یه سیلی بهش زد
رئسش: بی عرضه از یه دختر بچه باختی
حریف ارباب بخدا خیلی قویه
تا اون مرد نواست حرف بزن
ات: پول منو بدین
مرد: فردا خودم باهات مسابقه میدم
بردی دو برابرش پول میدم اکی؟
ات: باشه
ات: رفت و با تهیونک رفتن خونه
ته: افرین ات ولی فردا نمیزارم بری
ات نه میخوام برم چرا نرم
ته: اون مافیا جئون جونگکوک خیلی خطرناکه
ات: مهم نیست میبرمش
تهیونگ....
فردا
ات: تهیونگ من میرم
ته: ات خطرناکه
ات: نترس
ات رفت رو صحنه کوک هم اومد
ات: شرط بندی سر چی باشه
کوک: اگه تو بردی من دو برابر پولو میدم من بردم شرطمو میگم
ات: اکی
ات فکر کرد مثل همیشه اولاش بهش ساده میگیرن اما اون مرد از اولش سرسخت بود و ات و برد
کوک: من بردم
ات: خب چی میخوای
کوک: من میخوام بیای و برده عمارت من بشی
ات: چی فکر کنم گوشام مشکل پیدا کرده
کوک: باید بیای و برده عمارت من بشی
ات و تهیونگ به سمت خونه تهیونگ رفتن
ته اینجا خونه منه و این هم سالن بوکس منه تو قراره هر روز که مافیاها برای شرط بندی میان اینجارو تمیز کنی
ات مافیا؟
ته نترس باتو کاری ندارن
ویو ات
به نظر بی خطر میومد برا همون قبول کردم
ات قبوله
ته خوبه از فردا کارتو شروع کن
ویو
ات و ته تا چند هفته باهم کار کردن ات هر روز به سالن بوکس میرفت و اونجارو تمیز میکرد تا اینکه یه روز
ات: تهیونگ
♡: بله
✓: میشه بزاری منم بوکس کار کنم
♡: نه
✓: چرا من خوشم میاد
♡: خطرناکه
✓: نه نیست
ویو ا.ت
بالخره راضی شد از فردا بهم اموزش میده
پرش زمانی یک ماه بعد
کامل اموزش دیده بودم و تهیونگ اجازع مسابقه بهم داده بود و من همیشه میبرم
تهیونگ: امروز مسابقه دار
ات: اره میدونم
تهیونگ: ات مراقب باش
ات: باشه بچه که تیستم
تهیونگ: باش
چند ساعت بعد
ات: تهیونگ اومدم
ته: باشه بدو
ات: رفت رو صحنه مثل همه حریفاش این یکی هم اولاش براش اسون گرفت و
ات: من بردم پولمو بده
حریف تا ست حرف بزنه رئیسش اومد و یه سیلی بهش زد
رئسش: بی عرضه از یه دختر بچه باختی
حریف ارباب بخدا خیلی قویه
تا اون مرد نواست حرف بزن
ات: پول منو بدین
مرد: فردا خودم باهات مسابقه میدم
بردی دو برابرش پول میدم اکی؟
ات: باشه
ات: رفت و با تهیونک رفتن خونه
ته: افرین ات ولی فردا نمیزارم بری
ات نه میخوام برم چرا نرم
ته: اون مافیا جئون جونگکوک خیلی خطرناکه
ات: مهم نیست میبرمش
تهیونگ....
فردا
ات: تهیونگ من میرم
ته: ات خطرناکه
ات: نترس
ات رفت رو صحنه کوک هم اومد
ات: شرط بندی سر چی باشه
کوک: اگه تو بردی من دو برابر پولو میدم من بردم شرطمو میگم
ات: اکی
ات فکر کرد مثل همیشه اولاش بهش ساده میگیرن اما اون مرد از اولش سرسخت بود و ات و برد
کوک: من بردم
ات: خب چی میخوای
کوک: من میخوام بیای و برده عمارت من بشی
ات: چی فکر کنم گوشام مشکل پیدا کرده
کوک: باید بیای و برده عمارت من بشی
- ۹.۹k
- ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط