pt
pt 15
سرنوشت★
حاضر شدم و رفتم خونه سری دوییدم به سمت در چون درست نیم ساعت دیر کرده بودم با شتاب درو باز کردم بدون در نظر گرفتن هیچی و با چشمای بسته گفتم
+میدونم دیر کردممممم
وقتی چشمامو باز کردم دیدمیکی گفت یوناااااا توییییی؟؟؟؟؟؟
چشمامو باز کردم
+جونگکوکککککک تو اینجا چیکار میکنیییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خانواده ها = شما بچه ها همو میشناسین؟؟
_اره ما دوستیم
+البته موقعی که باهم دیگه تو یه دبیرستان بودیم
دیدیم خانواده ها اروممیخندن
+چرا میخندیننننن؟؟؟
مادر ل ی= هیچی هیچی ... اوه راستی یونا از اتاق موسیقیت به جونگکوک گفتم خیلی خوشش اومد گفت دلم میخواد ببینمش گفتم بزار دخترم بیاد برو بهش نشون بده
+وایسا برسممممم... اوه راستی سلام خوشبختم
مادر و پدر کوک= سلام قشنگم
بهشون تک لبخندی زدم
+بیا بریم بهت نشون بدم
...._
+هعی با توعم
_اومدم بابا
+بفرما اینم اتاق موسیقیم....
_واو نمیدونستم چیزی از موسیقی سر در میاری ..
+من از ۵ سالگی پیانو میزنم..
_منم رشتم موسیقیه احتمالا میدونی نه؟
+اره اره خبر دارم
_چرا یه قطعه نمیزنی؟
+از کدوم پیانیست خوشت میاد؟
_امم شاید موتسارت..
ادامه دارد....
سرنوشت★
حاضر شدم و رفتم خونه سری دوییدم به سمت در چون درست نیم ساعت دیر کرده بودم با شتاب درو باز کردم بدون در نظر گرفتن هیچی و با چشمای بسته گفتم
+میدونم دیر کردممممم
وقتی چشمامو باز کردم دیدمیکی گفت یوناااااا توییییی؟؟؟؟؟؟
چشمامو باز کردم
+جونگکوکککککک تو اینجا چیکار میکنیییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خانواده ها = شما بچه ها همو میشناسین؟؟
_اره ما دوستیم
+البته موقعی که باهم دیگه تو یه دبیرستان بودیم
دیدیم خانواده ها اروممیخندن
+چرا میخندیننننن؟؟؟
مادر ل ی= هیچی هیچی ... اوه راستی یونا از اتاق موسیقیت به جونگکوک گفتم خیلی خوشش اومد گفت دلم میخواد ببینمش گفتم بزار دخترم بیاد برو بهش نشون بده
+وایسا برسممممم... اوه راستی سلام خوشبختم
مادر و پدر کوک= سلام قشنگم
بهشون تک لبخندی زدم
+بیا بریم بهت نشون بدم
...._
+هعی با توعم
_اومدم بابا
+بفرما اینم اتاق موسیقیم....
_واو نمیدونستم چیزی از موسیقی سر در میاری ..
+من از ۵ سالگی پیانو میزنم..
_منم رشتم موسیقیه احتمالا میدونی نه؟
+اره اره خبر دارم
_چرا یه قطعه نمیزنی؟
+از کدوم پیانیست خوشت میاد؟
_امم شاید موتسارت..
ادامه دارد....
- ۵.۲k
- ۲۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط