شوهر دو روزه. پارت۶۲

زمان: حال
بیو ا. ت

گوشیو برداشتمو سریع شماره ی فلوریا رو گرفتم. یعنی چی میخواد بهم بگه؟

ا. ت: الو فلوریا
فلوریا: سلام عزیز دلم حالت چطوره؟
ا. ت: زود باش بگو چ خبره
فلوریا: اروم اروم اصلا نگران نباش قشنگم
ا. ت: هوفف باش ارومم بگو
فلوریا: اثر انگشتا شناسایی شدن و مدارک تموم اون افراد آماده اس!

با خوشحالی گفتم: خداروشکررر، همین؟
فلوریا: نه، برای تحویل گرفتن مدارک باید تنها بیای به ادرسی که برات میفرستم عزیزم، چون این مدارک سری ان! فقط یادت نره، تنها باشیا، اوکی؟

سرتکون دادم: اوکی! بفرست برام♡
فلوریا: باشه قشنگم بای
ا. ت: بای


تهیونگ: چی شد چی میگه؟
همه چیزو براش تعریف کردم. اولش با اینکه تنها برم مخالفت کرد. ولی از اونجایی که از طرز رفتار فلوریا بهش اعتماد کرده بودیم، قبول کردو...

منم عازم اونجا شدم...

اونجا یه جای خلوت، اطراف شهر بود...پر آلودگی و سرما و کارتون خواب. یکم ترسناک بود ولی از اونجایی که خیلی خوشحال بودم اصلا حواسم به این چیزا نبود...

ولی...

یکم که جلوتر رفتم فهمیدم... که هرچقدر میرم جلوتر ترسناک تر میشه چون....

اینجا یه بم بست بود......




.... که هیچکس نبود!


ادامه دارد...
دیدگاه ها (۷)

شوهر دو روزه. پارت۶۳

شوهر دو روزه پارت۶۴

فالو نشه؟؟ 🥹❤

شوهر دو روزه. پارت۶۱

پارت ۲۴ فیک مرز خون و عشق

پارت ۲۱ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط