به مادر قول داده بود بر می گردد

به مادر قول داده بود بر می گردد …
چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد لبخند تلخی زد و گفت :
بچه م سرش می رفت ولی قولش نمی رفت …
دیدگاه ها (۲)

یکی دکمه های لباسشو باز کرد…رفت جلو دوربین…به عشق چار تا لای...

به امام حسین(ع) قسم من دروغگو نیستم چون امام من علی بهم گفتن...

ﻟﺐ ﻣﺎ ﻭ ﻗﺼﻪﯼ ﺯﻟﻒ ﺗﻮ، ﭼﻪ ﺗﻮﻫﻤﯽ! ﭼﻪ ﺣﮑﺎﯾﺘﯽ !ﺗﻮ ﻭ ﺳﺮ ﺯﺩﻥ ﺑﻪ ﺧﯿﺎ...

پسرش که شهید شد دلش سوخت.آخه یادش رفته بود برای سیلی ای که ت...

ایول. ایول ...مادر من ۴۰سال درخانه پیش

آدم های صبور..،یه خصوصیت عجیب دارن،بی نهایت لبخند می زنن ......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط