part

part10🦋






رستوران//



-خوب چی میخوری
&پاستا
-باشه
×خوب جناب چی میل دارین؟
-یه پاستا ویدونه سوشی با دوتا نوشابه
×بله حتما{رفت
-گرم شدی
&اوهم
-هارا
&بله داداش
-زیر چشمات چیه
&چی
-سیاهه
&ای وای حتما ریملم ریخته
-وایسا برات پاکش کنم{آروم با دستمال پاکش کرد}
&مرسی
-تو که مژه هات اینقدر بلنده چرا ریمل میزنی
&همینطوری حس خوبی بهم میده
-دیگه نزن
&وا چرا
-همین که گفتم
&باشه چشم
-خوبه
&پس چرا غذا ها نمیان
-چرا اینقدر غر میزنی الان میان دیگه
&باشه من که چیزی نگفتم{میخواست بازوی کوک رو بگیره تا سرشو بزارم روش که کوک پسش زد}
-دو دقیقه وایسا الان غذا ها میاد
&داداش
-چیه
&اتفاقی افتاده
-نه
&پس چرا اینطوری رفتار میکنین
-چطوری
&سرد
-تو اینطوری حس می‌کنی همیشه که نباید نازتو بکشم
&داداش مگه من چیکار کردم آخه
-هارا حوصله ندارم بحث نکن
&باشه{خیلی ناراحت شد و رفت نشست رو یه صندلی دیگه و از جونگکوک دور شد}
-برگرد سر جات جئون هارا
&راحتم
-گفتم بیا اینجا{بلند}
&چشم{برگشت و نشست}
¢بفرمایید جناب سفارشاتون
-ممنون
¢خواهش میکنم {رفت}
-بیا {سفارش هارا رو گذاشت جلوش}
&ممنونم{چنگالو گرفت تو دستش اما با غذاش هی بازی میکرد}
-چته چرا نمیخوری تو که خیلی گشنت بود
&چرا میخورم
-بدو من عجله دارم
&چشم{سرشو انداخت پایین و شروع کرد به غذا خوردن}
-تند تند بخور
&تموم شدم
-بلند شو بریم
&چشم
-برو بشین تو ماشین
&{رفت نشست}







ادامه دارد...
دیدگاه ها (۲۳)

part11🦋ویو هارا«نمیدونم چرا داداشم اینطوری باهام رفتار می‌کن...

part12🦋ویو جونگکوک«شارژر گوشیم کم شده بود هر چقدر می‌گشتم پی...

تولدت مبارک فرشته ی من🦋مرسی که با به دنیا اومدنت روشنی رو به...

من که می‌دونم از شدت زیبایی فیکم گزارش کردی اما اینو بدون هر...

part22🦋-{نشسته بالا سرس و دستاشو گرفته} بهتری قشنگم ؟&اوهم-م...

Part4🦋 &داداش جدی میگم حالم خوبه نیازی نیست نگرانم باشی -نار...

𝓜𝔂 𝓛𝓲𝓽𝓽𝓵𝓮 𝓡𝓸𝓼𝓮𝓶𝓪𝓻𝔂 𝓕𝓲𝓬پارت نهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط