خانزاده

🍁🍁🍁🍁

#خان_زاده
#پارت248
#جلد_دوم





چون من الان شوهری نداشتم از شوهرم فرار کرده بودم لباس هام مرتب کردم و جلوی میز دکتر روی مبل نشستم و گفتم

شوهرم اینجا نیست یعنی ازش طلاق گرفتم جدا شدیم و من الان میفهمم که حامله ام

دکتر لبخندی بهم زد گفت

_این حاملگی میتونی یه نوید باشه برای تو همسرت که به زندگیتون برگردین خدا شاید این بچه رو براتون فرستاده که بگه شما دو نفر باید کنار هم باشین که بشه دلیل وصل شدن تو و همسرت به هم...

نمیدونستم واقعا خودم گیج بودم به طرز غیرقابل باوری سورپرایز شده بودم شوک بزرگی بود برام

باید تصمیم درست و حسابی برای زندگیم می گرفتم
با برگه ای دکتر بهم داد و از من خواست تا چند آزمایش انجام بدم و چند قرص ویتامین برام نوشته بود از مطب بیرون اومدم

توی خیابون قدم زدم سرکارم
نرفته بودم امروز اصلا نمی تونستم تمرکز کنم تنها کاری که کردم این بود شماره راحیل و گرفتم

وقتی صداش توی گوشم نشست بدون مکثی بدون هیچ پیش زمینه ای رو بهش گفتم

من حاملم...
انقدر انگار براش سنگین بود و با‌ور نکردنی که چیزی که توی دستش بود و روی زمین انداخت و صدای شکستنش تا این ور خطم رسید


🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
دیدگاه ها (۲)

@smha3015Follow Please🔗😊

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت249#جلد_دوم حق میدادم خودمم هنوز شوکه ب...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت247#جلد_دوم کمی برام باور نکردنی بود تم...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت246#جلد_دوم بالاخره وقتی وارد مطب دکتر ...

فرار من

#Gentlemans_husband#season_Third#part_279منو به خودش فشردو گ...

تک پارتی رویای شکست خورده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط