اجازه می دهی آرزویت کنم

اجـازه می دهـی آرزویتــ کنمـ؟
مـن از خیـر بوسیدنتــ ،در آغـوش گرفتنتــ ،
و نـوازش خـط بـه خـط انگشتـــ هایتـــ ، گذشتـه امـ.
همـه می داننـد دیوانـه ای بیـش نیستمـ کـه جنونـش دیـگر،
شبــ و روز نمی شناسـد.
کـاری بـه حرفــ هایـی کـه بـاد بـه گوشتــ می رسانـد ندارمـ.
بمانـد کـه
کارِمـن
از ایـن حرفــ هـا گذشتــه .
آرزویمـ ایـن استـــ
تنـها سـر صبحـی اتفاقـی برخیزمـ،
دکمـه هـای پیراهنتـــ را ببندمـ؟ یقه اتــ را صافــ کنمـ،
بـه روی شانـه هایتــ دسـتی بکشمـ،
صورتــ تـو را لمـس کنمـ؟
وای دستمـ ، یعنـی ایـن آرزوی محـال ،
ـتا ایـن حـد اجـازه دارمـ کـه در رویاهایمـ،
از آنِ مـن باشـی؟

مـن از پشتــ پرچیـن نـگاه تـو، از همیـن فاصـله تـا آن دورهـا، عطـر شبنمـ هـا را
از روی گونـه هـای تـو، بـو کرده امـ.
دیده امـ کـه بـا آفتابــ می خنـدی ،
صـدای تلنگـر عقربـه هـا را در سکوتــ دوستــ داری،
و یکــ جرقـه مـیان آسمـان،
چشمـ هایتــ را
روشـن می کنـد.
هنـوز بـاور دارمـ، مـیان لایـه هـای کاغـذی برگــ هـای پـرتکـرار ،
میـان شـرق شـرق روزگـار،
دلمـ پـر از صـدای لبخنـدهـای توستـــ ،
و نفـس هایـی کـه روی آن هـا جـا گذاشـته ای.

می دانمـ بـرای نـوازش سـتاره هـا،
انگشتــ هـای تـو بایـد باشنـد،
و خـط به خـط دفتـر مشـق روزهـای مـن.
می دانمـ رسیـدن بـه آسـمان کاغـذی
کـار سـاده ای نیستـــ،
و قـرار ملاقاتـــ بـا مهتابـی کـه روی  نیمـ رخِ تـو
می درخشـد...

می دانـی
دوستــ داشتـن تـو نیـاز مـن استــ
مثـل نیـاز نـور بـه تاریکـی
زمیـن بـه آسمـان
مثـل نیـاز ماهـی بـه آبــــ
و بـال بـه پـرواز ....

"* مـن بـرای دوستــ داشتنتـــ می میرمـ "*

در ایـن خشکـی مـطلق
جایـی بـرای دستــ هـای مـن هستــ
برای شانـه هایمــ
بـرای کاغـذهـای سپیـد دفترهـای بی خطمـ،
و شـعرهـای ناتمامـی کـه هـر روز
تـو را
بـا برگــ هـای زندگـی مـ ورق می زننـد...

اصـلا مـن بـرای عشـق
بـرای فـصل فـصل ایـن شـعرهـا
بـرای شـورِ شیـریـن لحـظه هایمـ
ـبرای کوکــ شـدن ایـن عقربـه هـا بـه وقتــ بودنتــ،
بـرای اینهمـه دوستــ داشتـن
بـه تـو نیـاز دارمـ...

مـن کمـی بیشـتر از عشـق تـورا دوستــ دارمــ...💝


گجن خیرلی وغمسیز اولسون اورگیمین بندی💞


#عاشقانه
#بهترینم❤


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌