پادشاهی قصد کشتن اسیری کرد

پادشاهی قصد کشتن اسیری کرد.
اسیر در آن حالت ناامیدی شاه را دشنام داد. شاه به یکی از وزرای خود گفت:
او چه می گوید؟
وزیر گفت:
به جان شما دعا می کند.
شاه اسیر را بخشید.

وزیر دیگری که در محضر شاه بود و با آن وزیر اول مخالفت داشت گفت:
ای پادشاه آن اسیر به شما دشنام داد.
پادشاه گفت:
تو راست می گویی اما دروغ آن وزیر که جان انسانی را نجات می دهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انسانی می شود.

#گلستان‌سعدی

جز راست نباید گفت
هر راست نشاید گفت
دیدگاه ها (۱)

آدمها شبیه حرفهایشان نیستند...!!!!!!ساده لوح نباش......هیچکس...

وقتی مریض میشم با ارزشترین چیز دنیا رو سلامتی میدونم، بعد از...

انسان چیست؟شنبه: به دنیا می آید.یکشنبه: راه می رود.دوشنبه: ع...

#خوراکی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط