نزدیک دو ماه است پدر بازنشسته شده

نزدیک دو ماه است پدر بازنشسته شده ...
مدام سرش گرم دوستان و کتاب هایش و بقیه اوقات مشغول دنیای مجازی ست.
زندگی اش را به دقت زیرنظر دارم،
صبح ها به رسم عادت ساعت هفت بیدار میشود
میرود نانوایی و برمیگردد شعر میخواند
مادرم را بیدار میکند به اتفاق صبحانه میخورند
میرود سراغ کتاب هایش
ناهار را زودتر از زمان شاغل بودنش میخورد
بعد از ناهار چرت میزند
بعدازظهرها را اغلب بهمراه مادرم با دوستانش شریک میشود.
خوشحال و سرحال است
کمی چاق تر شده
در این مدت هرکس او را دیده بازنشستگی اش را تبریک گفته اغلب با هدیه ی کوچک یا دسته گل!

پدر معتقد است سی سال کار کرده و اکنون زمان استراحت اوست.
به تمامی تفریحاتی که اطرافیانش پیشنهاد میکنند پاسخ مثبت داده و از اینکه دغدغه ی مرخصی ندارد بسیار احساس رضایت میکند.

اما!
مدتی ست به مادرم فکر میکنم.
پا به پای پدر در برخی موارد خیلی بیشتر از او برای زندگی شان زحمت کشیده
اگر پدر سی سال هر روز هشت ساعت پشت میز نشسته، مادر بیست و چهار ساعت سرپا فضای خانه را مدیریت کرده ...
پدر بعد از سی سال به استراحت فکر میکند
اما مادر هنوز سر اجاق برای ناهار پیاز خرد میکند
پدر در آرامش کتاب میخواند
مادر جارو بدست خانه تکانی میکند ...
هر از گاهی پدر ظرف ها را میشوید
یا سیب زمینی میپزد
و با جمله ای به اعضای خانواده این لطف بزرگش را اعلام میکند!
مادر اما انگار مجبور به انجام وظایفش است
همه از او انتظار دارند
و او بدون خستگی و بدون ابلاغ آن مسئولیتش را انجام میدهد.

مادر را نگاه میکنم.
کی قرار است بازنشسته شود؟
کی قرار است از او بخاطر مشغولیت بیست و چهارساعته اش بعد سی سال با هدیه ای یا دسته گلی تقدیر شود؟
مادر کی قرار است به استراحت و دغدغه های تک نفره اش فکر کند؟!
دیدگاه ها (۵)

پدرم دلواپس آینده برادرم است، اما حتی یک بار هم اتفاق نیفتاد...

گاهی اوقات باید بگذری و بگذاری و بروی...وقتی می مانی و تحمل ...

لطفا یا کتاب نخون یا اگه خوندی زیاد بخون و همیشه بخون. اگر ن...

من واقعا نمی‌فهمم که چرا وقتی یکی به شما توهین می‌کند، یا بد...

:تهیونگ: الان که رفتیم با احترام با پدر و مادرم صحبت می کنی ...

پارت ۱۲ فیک دور اما آشنا

ازمایشگاه سرد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط