برایم از رنجی بنویس که تو را آهسته پیر کرد و از نفس انداخ

برایم از رنجی بنویس که تو را آهسته پیر کرد و از نفس انداخت. بگو بر تو چه گذشته که چشم‌هایت را این چنین زیبا کرده است؟🍂


#ستاره_نویس



من ایستاده بودم و #طو از من دور میشدی !
پیچیده بود صدای رفتنت در بادها
ستونِ زانوهایم می‌لرزید و
زمین خوردن
کم‌ترین تلفاتِ دور شدنت بود !
باید تنهایی‌ام را می‌زدم زیر بغل ،
بلند می‌شدم و چشم‌هایم را
به محلِ امنی برای گریه کردن می‌رساندم
گریه اما درمانِ خوبی نبود !
باید چشم‌هایم را محکم می‌بستم
نباید اشك زیادی از من می‌رفت !
نباید می‌گذاشتم تو از چشم‌هایم بیفتی !
مُردم تا زنده بمانم !
نه بهار بود نه تابستان نه پاییز بود
نه زمستان ؛ فصل ، فصلِ فاصله‌اَت بود
که دیگر با هیچ شعری نتوانستم پُر کنم : )🌿


#دلنوشته_های_پاییزی
#دلنوشته_غمگین
#دخترونه_خاص
#شخصی_ستاره


#Setareh_baroon
#Hamisheh_sabz
#Mistress_of_the_Moon
دیدگاه ها (۰)

یک ویولن را باید با عشق نواخت، با ذهن فهمید و با احساساتت لم...

قرارمان#آبانقدم زدن با پای عریانزیر نوازش‌های عاشقانه‌ی بار...

-میان بودن و رفتن، همیشه انتخابت خواهم کرد، حتی اگر سکوتت با...

عاشقی نکردن تو پاییز مثل نرفتن به اردوی مدرسه است؛تا آخرین ر...

راستی دیشب دوباره مست و تنها بی قرارسر درآوردم از آن کوچه از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط