خودم را

خودم را
جایی گم کرده ام
شاید کنار خاطره تو
در کوچه ی باران
شاید لب یک پنجره
و یا شاید
در خیابانی که
میدانی را دور می زند و
به خانه تو می رسد …
دستم را روی سینه ام می گذارم
اما
از ضربان قلب ام خبری نیست
دیدگاه ها (۴)

با خودم عهد کردم ...امروووز با تیغ در دستانمروی قلبم نوشتم س...

هر چقدر هم بگویمتو را فراموش کردم...باز هم تکه ای از دوست دا...

ز جدایی دلم از واهمه مالامال استباقی عمر من آری به همین منوا...

همیشه تو تصوراتم مردِ با غیرت مردی بود که اگه یه نفر چپ بهم ...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه،از ...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

میز کوچکی دو نفره با پارچه ی چهارخونه ی قرمز!فکرش را بکن، خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط