سرنوشت سوخته ۱۳

چهار روز بعد
کوک:( هنوز ات به هوش نیومده بود بهترین دکتر رو اوردبودم خونه چون اگه ات رو بیمارستان میبردم قطعا افراد الکس بلایی بد تر از این به سر ات میاوردم ولی با این حال همین عمارت هم پر از جاسوس های الکس هست
از اون خدمت کار بگیر تا اون فردی که ات رو به همین حال انداخته بود و یا همونی که این خبر هارو برای الکس برده
ولی الان باید ات خوب بشه و اون عوضی های جاسوس به وقتش شکنجه میشن
خودم چند وقتی بود به شرکت نمیرفتم و ته رو میفرستادم و خودم شخصا از ات نگهداری میکردم ..................ات توی این مدت فقط خون بالا میاورد ........
چند شب بود که نخوابیده بودم و مرتب از ات نگهداری میکردم ته مرتب میومد و کار هایی که به سر ات اورده بودم رو بهم میگفت و زجرم میداد
حق داشت ته خیلی میگفت که مواظب رفتارام باشم با ات باشم اما اون زمان خون جلوی چشام بود و الان دارم تاوان میببنم و چه تاوانی دردناک تر از زجر کشیدن ات رو هست؟سخت ترین شکنجه من دقیقا همین هست.......
حال خودمم خوب نبود و تنها درمانم بغل کردن ات بود .............دست های ات گرفتم چقدر لاغر شده بود
انگار بدنش یک استخوان و پوست نازکی دورش بود که به راحت رگ های بدنش معلوم بود)
کوک:(توی گوش ات) ات بسه دیگه بیدار شو به اندازه کافی شکنجم دادی(بغض توی گلوش میگیره) ...........
بسه ترو خدا بیدار شو فقط یک بار دیگه میخوام اون چشای دشت سیاهت روببینم .......ات غلط کردم .... باشه تو بردی.....تو بردی تو تونستی یک مافیا بی احساس رو شکست بدی
(ته میاد داخل ات و کوک رو مبینه که داره کوک حالش بد شده و داره گریه میکنه)
ته: با گریه کردن که ات بهوش نمیاد
کوک: لعنت به من .....لعنت (گریهوبغض)
ته:(دیدم کوک حالش بد و خواستم اون رو از اتاق بیرون ببرم اول مقاومت کرد اما انقدر بدنش بی جون شده بود که با کمی زور اون رو از اتاق بیرون اوردم وجیمین از فرانسه تازه اومده بود گفتم که بهش یک ارام بخش بزنه)
کوک:(با گریه خشک شده توی صورتش خوابش برد ولی ارام به ته گفت)
کوک:( خودت ...بالا ...سر ات..ب.باش)
ته :( کوک ات رو به من سپرده بود بنابر این باید از ات مواظبت کنم)
دیدگاه ها (۱۲)

سرنوشت سوخته ۱۴

سرنوشت سوخته۱۵

سرنوشت سوخته۱۲

سرنوشت سوخته ۱۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط