یه خاطره از چرچیل جون براتون بگم
یه خاطره از چرچیل جون براتون بگم😁
_
چرچیل در کتاب خاطراتش نوشت
یه بار که بچه بودم یه بادکنک
توی سطل آشغال خونمون پیدا کردم😍
کلی خوشحال شدم و بادش کردم😗
ساعت ها باهاش بازی کردم
خسته که شدم رو هوا ترکوندمش
از توش بارون سفید اومد و ریخت رو سرم😍💦😍
بعد ها فهمیدم اونا داداشام بودن🙁😔
خدا رحمتشون کنه😭😭😂😂😂😂
_
چرچیل در کتاب خاطراتش نوشت
یه بار که بچه بودم یه بادکنک
توی سطل آشغال خونمون پیدا کردم😍
کلی خوشحال شدم و بادش کردم😗
ساعت ها باهاش بازی کردم
خسته که شدم رو هوا ترکوندمش
از توش بارون سفید اومد و ریخت رو سرم😍💦😍
بعد ها فهمیدم اونا داداشام بودن🙁😔
خدا رحمتشون کنه😭😭😂😂😂😂
- ۳۴.۸k
- ۱۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط