ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد



ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد
ازبس که دیرماندی چون شام روزه داران

چندین که برشمردم از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتم ،، الا یک از هزاران


#حضرت_سعدی
دیدگاه ها (۲)

‌‌‌خواب ‌را بدرود کن‌کز سیمگون ساغر دمید پرتو می،چون فــروغ...

‌در مسجد و میخانه #خیالت اگر آیدمحراب و کمانچه ز دو ابروی #ت...

‌صبح است وصبا مشک فشان می‌گذرددریـاب که از کــــوی فـلان می‌...

رمان سوکوکو _ پارت 16

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط