خورشید به دریا زد و برخاست بخارم

خورشید به دریا زد و برخاست بخارم
تا ابر شوم بر سر چتر تو ببارم
ته دست نشستی ، پی آزار که هستی ..؟
ای «آس دل» گمشده بر میز قمارم ..!
رفتی که نیایی و ... نیامد خبر از تو
یک روز می آید که می آیی به مزارم
تا چشم رفیقان به نگاه تو نیفتد
بر شیشه ی تصویر تو خوابیده غبارم
ای شاخه گل روز ملاقات ندیدی
بعد از تو چه آمد سر پاییز و بهارم
صدبار قلم تیز شد و خاطره نگذاشت
یک جمله شکایت به نگارم ، بنگارم ..

.
.
.

صدبار قلم تیز شد و خاطره نگذاشت
یک جمله شکایت به نگارم ، بنگارم ..
دیدگاه ها (۵)

.آتشی در وجود من افتاددر تنم چار شنبه سوری شد اشک در چشمهای ...

telegram.me/x_shaeraneh_xعرض ادب دوستان ارجمند ، کانال شاعرا...

بزن پلکی به هم گاهی ببین من زنده ام یا نه؟شکستی قاب چشمم را ...

حالا که کهکشان منی ماه مشتری !ناهید و اشک و آینه دارم نمی خر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط