پارتکما
⭐پارت۸۳/کما⭐
تهیونگ:آقای پارک؟نمیخواین خودتون رو معرفی کنین؟
آقای پارک:چرا چرا..سلام خانوم کیم؟خوب هستین؟امیدوارم هر چه زود تر...
تهیونگ:خودتو معرفی کن
آقای پارک:من..من شوفر خانوم کانگ نایون هستم
تهیونگ:خب حالا بگو اون شب بهت چی گفتم؟
آقای پارک:گفتین که..یعنی من تو ماشین بودم بعد خانوم کانگ گفتن که پیاده شم چون مار خصوصی باهاتون دارن منم پیاده شدم بعد تقریبا ۳ دقیقه آقای کیم با عصبانیت از ماشین خارج شدن و رو به من گفتن که..گفتن که...برم خانوم کانگ رو یه جا چال کنم وگرنه خودشون خانم نایون رو چال میکنن البته فقط کنایه بود
تمام این مدت آت بی توجه داشت به صحبتاش گوش میکرد که گوشیمو از جیبم در آوردم و درست جلوی چشم خودش دکمه عاف شدن ضبط صدا و زدم و از اول واسش پلی کردم...همه چیو شنید..همه چیو..و..فکر کنم یه نور امیدی ته دلش روشن شد.
تهیونگ:آقای پارک!شما مرخصی درم پشت سرت ببند
اطاعت کرد و بیرون رفت
تهیونگ:عشقم؟حالا باور کردی؟من به خاطر اینکه به تو ثابت کنم کاری نکردم حتی گریه اون بدبخت هم درآوردم...حتی اون شوفر رو هم کشیدمش اینجا..فقط چون تو منو باور نداشتی
انگاری خودش شده بود..دختر کوچولوی خودم
آت:آخه..آخه اون عکسه.هر کی میدیدش این طوری فکر میکرد
-بغلش کردم و سرشو به سینم فشردم
تهیونگ:میدونم ولی تو بهم اعتماد نداشتی واسه همین من قهرم از شما ولی فعلا میخوام بغلت کنم
حتی خودمم از حرف خودم خندم گرفت ..چه برسه به اون...بعد چند دقیقه ازش جدا شدم زل زدم تو چشاش
تهیونگ:میبینی به خاطرت چقدر در به در شدم؟اصلا میدونستی وقتی دیدم تو اون وضعیت افتاده زمین و دهنت خونیه چه حالی شدم؟اصلا میدونستی چقدر دلم شکست وقتی بهم بی توجهی کردی؟اصلا میدونستیی قراره نازمو بکشی تا باهات آشتی کنم؟اصلا میدونستی هنوز یادم نرفته دوست پسر داشتی؟
شرمنده سرشو انداخت زمین که خندم گرفت از این همه کیوت بودنش...خیلی مظلوم لب زد
آت:ببخشید ولی...اصلا میدونستی ولی هانول اومد گفت که شلوار شوهرت دوتا شده چه حالی شدم؟اصلا میدونستی چقدر گریه کردم؟اصلا میدونستی بی توجهی کردن بهت چقدر واسم سخت بود؟اصلا میدونستی تو این نیم ساعتی که رفته بودی چقدر دلم واست تنگ شده بود؟اصلا میدونستی که خیلی دوست دارم؟..
همه حرفاشو با گریه میگفت و من بیشتر دلم واسش میرفت...ولی وقتی جمله اخرشو شنیدم دیگه تحمل نکردم و لباشو شکار کردم...با ولع میبوسیدمش و با دستام موهاشو نوازش میکردم...بعد چند دقیقه از لباش دلکندم لب زدم
تهیونگ:واست خوراکی خریده بودم بزار بیارمشون
واسه دخترم لوس هم خودتونین سینگلای بدبخت
با دیدن شیر کامائو کیک شکلاتی چشاش برقی زد
تهیونگ:ها چیه؟چشات وقتی منو میبینه اینقدر برق نمیزنه
تهیونگ:آقای پارک؟نمیخواین خودتون رو معرفی کنین؟
آقای پارک:چرا چرا..سلام خانوم کیم؟خوب هستین؟امیدوارم هر چه زود تر...
تهیونگ:خودتو معرفی کن
آقای پارک:من..من شوفر خانوم کانگ نایون هستم
تهیونگ:خب حالا بگو اون شب بهت چی گفتم؟
آقای پارک:گفتین که..یعنی من تو ماشین بودم بعد خانوم کانگ گفتن که پیاده شم چون مار خصوصی باهاتون دارن منم پیاده شدم بعد تقریبا ۳ دقیقه آقای کیم با عصبانیت از ماشین خارج شدن و رو به من گفتن که..گفتن که...برم خانوم کانگ رو یه جا چال کنم وگرنه خودشون خانم نایون رو چال میکنن البته فقط کنایه بود
تمام این مدت آت بی توجه داشت به صحبتاش گوش میکرد که گوشیمو از جیبم در آوردم و درست جلوی چشم خودش دکمه عاف شدن ضبط صدا و زدم و از اول واسش پلی کردم...همه چیو شنید..همه چیو..و..فکر کنم یه نور امیدی ته دلش روشن شد.
تهیونگ:آقای پارک!شما مرخصی درم پشت سرت ببند
اطاعت کرد و بیرون رفت
تهیونگ:عشقم؟حالا باور کردی؟من به خاطر اینکه به تو ثابت کنم کاری نکردم حتی گریه اون بدبخت هم درآوردم...حتی اون شوفر رو هم کشیدمش اینجا..فقط چون تو منو باور نداشتی
انگاری خودش شده بود..دختر کوچولوی خودم
آت:آخه..آخه اون عکسه.هر کی میدیدش این طوری فکر میکرد
-بغلش کردم و سرشو به سینم فشردم
تهیونگ:میدونم ولی تو بهم اعتماد نداشتی واسه همین من قهرم از شما ولی فعلا میخوام بغلت کنم
حتی خودمم از حرف خودم خندم گرفت ..چه برسه به اون...بعد چند دقیقه ازش جدا شدم زل زدم تو چشاش
تهیونگ:میبینی به خاطرت چقدر در به در شدم؟اصلا میدونستی وقتی دیدم تو اون وضعیت افتاده زمین و دهنت خونیه چه حالی شدم؟اصلا میدونستی چقدر دلم شکست وقتی بهم بی توجهی کردی؟اصلا میدونستیی قراره نازمو بکشی تا باهات آشتی کنم؟اصلا میدونستی هنوز یادم نرفته دوست پسر داشتی؟
شرمنده سرشو انداخت زمین که خندم گرفت از این همه کیوت بودنش...خیلی مظلوم لب زد
آت:ببخشید ولی...اصلا میدونستی ولی هانول اومد گفت که شلوار شوهرت دوتا شده چه حالی شدم؟اصلا میدونستی چقدر گریه کردم؟اصلا میدونستی بی توجهی کردن بهت چقدر واسم سخت بود؟اصلا میدونستی تو این نیم ساعتی که رفته بودی چقدر دلم واست تنگ شده بود؟اصلا میدونستی که خیلی دوست دارم؟..
همه حرفاشو با گریه میگفت و من بیشتر دلم واسش میرفت...ولی وقتی جمله اخرشو شنیدم دیگه تحمل نکردم و لباشو شکار کردم...با ولع میبوسیدمش و با دستام موهاشو نوازش میکردم...بعد چند دقیقه از لباش دلکندم لب زدم
تهیونگ:واست خوراکی خریده بودم بزار بیارمشون
واسه دخترم لوس هم خودتونین سینگلای بدبخت
با دیدن شیر کامائو کیک شکلاتی چشاش برقی زد
تهیونگ:ها چیه؟چشات وقتی منو میبینه اینقدر برق نمیزنه
- ۳.۱k
- ۲۴ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط