یک روز آرزو کردم زودتر بزرگ شوم که کفش هایم پاشنه های بل

یک روز آرزو کردم زودتر بزرگ شوم، که کفش هایم پاشنه های بلند داشته باشد و دیگر جوراب های سفید تور دار و جوراب شلواری های عروسکی نپوشم، دلم می خواست بزرگ شوم تا دستم به کابینت های بالای آشپزخانه برسد، بتوانم غذا درست کنم و وقتی از خیابان رد می شوم مادرم دستم را نگیرد، فکر می کردم بزرگ می شوم و دنیا سرزمین کوچکی ست پر از شادی و من موهایم را به باد می دهم ، رژ لب های مادرم را می زنم و عشق را تجربه می کنم، همان عشقی که بین صفحات رمان ها و داستان ها می چرخید، حالا من بزرگ شده ام، تعدادی کفش پاشنه بلند دارم، هنوز دستم به کابینت های بالای اشپزخانه کمابیش نمی رسد اما یک أجاق گاز برای خودم دارم، حالا من دست مادرم را می گیرم و او را از خیابان ها رد می کنم، موهایم را به هر رنگی در می آورم و اشک هایم را به باد می دهم، عشق را تجربه کرده ام همانطور که خیانت، دروغ، زخم را تجربه کرده ام، حالا می دانم دنیا سرزمین بی انتهاییست ، پر از آدم های عجیب و بزرگ شدن بدترین آرزوی همه زندگی من بود که بر خلاف تمام آرزوهایم به دستش آوردم.

#sara
دیدگاه ها (۱)

✖⇦وق‍ــــــــــــــــــــتے از کــــــــــسے مــــــــــتنــ...

⇙∪❂∩سـلامَتــــــیِه∩❂∪⇘メخــــــــــــاطِـــــــــــــــرِش ...

چته؟؟- چیزیم باس باشه؟؟ خیلی میخندی اخه،همش اهنگ گوش میکنی....

دوس دارم اگــه یــه روزی بـچـه داشتــه باشــم . . .بــزرگ که...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

کبریت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط