ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق

ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق،

که نامی خوش تر از اینت ندانم.

وگر – هر لحظه – رنگی تازه گیری،

به غیر از « زهر شیرینت » نخوانم.

تو زهری ، زهر گرم سینه سوزی

تو شیرینی ، که شور هستی از تست.

شراب جام خورشیدی، که جان را

نشاط از تو ، غم از تو، مستی از تست

به آسانی، مرا از من ربودی

درون کوره ی غم آزمودی

دلت آخر به سرگردانیم سوخت

نگاهم را به زیبایی گشودی

بسی گفتند: دل از عشق برگیر !

که نیرنگ است و افسون است و جادوست !

ولی ما دل به او بستیم و دیدیم

که این زهر است ، اما ! …نوشداروست!

چه غم دارم که این زهر تب آلود ،

تنم را در جدایی می گدازد

از آن شادم که در هنگامه درد؛

غمی شیرین دلم را می نوازد.

اگر مرگم به نامردی نگیرد؛

مرا مهرِ تو در دل جاودانی است.

وگر عمرم به ناکامی سرآید؛

ترا دارم که مرگم زندگانی است.
دیدگاه ها (۲)

من نمیگویم درین عالمگرم پو، تابنده، هستی بخشچون خورشید باشتا...

من دلم می خواهدخانه ای داشته باشم پر دوستکنج هر دیوارشدوستها...

سر خاک شد و نقش خیال تو نرفتخون گشت دل و شوق وصال تو نرفتهر ...

ای حسن تو مجموعهٔ هر زیبائیوز هر دو جهان ز عشق تو شیدائینگذا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط