رمان بغلی من

رمان بغلی من

پارت ۷۷

... فردا ...

دیانا: با صدای گوشیم چشامو باز کردم پیام اومده بود از طرف ارسلان

ارسلان: نمیخواد بیای شرکت یه دو سه روزی خونه بمون استراحت کن

دیانا: براش استیکر گریه گذاشتم که جوابمو با خنده داد براش سریع نوشتم من خونه حوصلم سر میره یاشار با ستایش رفتن جاجرود

ارسلان: بشین تو خونه برات یه چیزایی میفرستم بخورشون باشه

دیانا: من میگم تنهام بعد چی میگی ثانیه نکشید که تلفنم زنگ خورد

ارسلان: سلام حالتون چطوره

دیانا: با صدایی که خیلی گرفته بود جوابشو دادم

ارسلان: اوه اوه صداشو تازه میخواد بیرون از خونه هم بره

دیانا: من خواستم برم من فقط گفتم تنهام

ارسلان: برای اون یه فکری میکنم
دیدگاه ها (۱)

رمان بغلی من پارت ۷۸دیانا: من کلی از طرحام مونده چرا همینجور...

رمان بغلی من پارت ۷۹ارسلان: براش یه سری چیزا براش فرستادم دی...

رمان بغلی من پارت ۶۶ ارسلان: بخدا چیزی نیست پنبه رو آغشته به...

رمان بغلی من پارت ۷۵ارسلان: قول میدم دردت نیاد باشه دیانا: ق...

رمان بغلی من پارت ۵۷ارسلان: از اینه نگاهی به عقب کردم روی صن...

رمان بغلی من پارت ۱۲۱و۱۲۲و۱۲۳ارسلان: محکم گوشه ای از ل*شو بو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط