پیشنهاد خاتمه جنگ پس از فتح خرمشهر و وارد نشدن در خاک عر
«پیشنهاد خاتمه جنگ پس از فتح خرمشهر و وارد نشدن در خاک عراق»
«آن زمان که صدام کشور ایران را اشغال کرد، ما نظرمان مثل همه این بود که باید جنگید و آنها را از کشور بیرون کرد؛ ولی وقتی که خرمشهر را فتح کردیم و اینها را بیرون راندیم، احساس کردیم که نیروها بهخصوص ارتش انگیزه داخل شدن در خاک عراق را ندارند؛ خودشان میگفتند: ما تا حالا جنگ کردیم که دشمن را از کشورمان بیرون کنیم ولی حالا اگر بخواهیم در خاک عراق برویم این کشورگشایی است؛ و انگیزه نداشتند.
روی همین اصل هم من همان وقت پیغام دادم که هر کاری می خواهید بکنید حالا وقتش است و حمله کردن به عراق درست نیست. آن روز حسابی برای غرامت به کشور ما پول می دادند و منّت ما را هم می کشیدند و شرایط آماده بود؛ ولی آقایان فکر می کردند که الان می رویم عراق را می گیریم، صدام را نابود می کنیم.
بالاخره من از همان وقت نظرم این بود که جنگ را به یک شکلی خاتمه دهیم، ولی خوب رهبری با امام بود و نظر ایشان مقدم بود... شنیدم بعضی گفته بودند: «فلانی بوی دلار به مشامش خورده است».
بعد عراقیها رفتند یک مثلثی هایی درست کردند و آقایان هم به این عنوان که ما می خواهیم برویم به بصره، از امام(ره) یک پیام گرفتند برای مردم بصره که ای مردم بصره از نیروهای ما استقبال کنید و... من بعداً به امام گفتم آخر این پیام چه بود که شما دادید، آنها به ما می خندند؛ و امام پذیرفتند که پیام اشتباه بوده است.
بالاخره ما بعد از فتح خرمشهر مرتب شهید دادیم، مرتب از طرفین کشته شد، کاری هم از پیش برده نشد.
... بعد از فتح خرمشهر هشت نفر از سران کشورها آمدند پشت سر امام در تهران نماز خواندند، یاسر عرفات بود، احمد سکوتوره بود، ضیاءالحق بود، اینها اصرار داشتند که امام جنگ را پایان بدهند، ولی امام قبول نکردند. همان وقت اگر وساطت آنها قبول شده بود، ما در موضع بالا بودیم و می توانستیم خسارت بگیریم و عراق را محکوم کنیم؛ ولی متأسفانه آن فرصت را از دست دادیم تا آن وقتی که به امام گفتند ما دیگر هیچ امکانات و نیرویی نداریم، و ایشان مجبور شدند آن قطعنامه را بپذیرند؛ البته قولی هم هست که خود امام مایل به ختم جنگ بودند ولی طرفداران ادامه جنگ نظر خودشان را به ایشان تحمیل کرده بودند.»
کتاب « خاطرات آیت الله منتظری» جلد اول، صفحه ۵۸۹
«آن زمان که صدام کشور ایران را اشغال کرد، ما نظرمان مثل همه این بود که باید جنگید و آنها را از کشور بیرون کرد؛ ولی وقتی که خرمشهر را فتح کردیم و اینها را بیرون راندیم، احساس کردیم که نیروها بهخصوص ارتش انگیزه داخل شدن در خاک عراق را ندارند؛ خودشان میگفتند: ما تا حالا جنگ کردیم که دشمن را از کشورمان بیرون کنیم ولی حالا اگر بخواهیم در خاک عراق برویم این کشورگشایی است؛ و انگیزه نداشتند.
روی همین اصل هم من همان وقت پیغام دادم که هر کاری می خواهید بکنید حالا وقتش است و حمله کردن به عراق درست نیست. آن روز حسابی برای غرامت به کشور ما پول می دادند و منّت ما را هم می کشیدند و شرایط آماده بود؛ ولی آقایان فکر می کردند که الان می رویم عراق را می گیریم، صدام را نابود می کنیم.
بالاخره من از همان وقت نظرم این بود که جنگ را به یک شکلی خاتمه دهیم، ولی خوب رهبری با امام بود و نظر ایشان مقدم بود... شنیدم بعضی گفته بودند: «فلانی بوی دلار به مشامش خورده است».
بعد عراقیها رفتند یک مثلثی هایی درست کردند و آقایان هم به این عنوان که ما می خواهیم برویم به بصره، از امام(ره) یک پیام گرفتند برای مردم بصره که ای مردم بصره از نیروهای ما استقبال کنید و... من بعداً به امام گفتم آخر این پیام چه بود که شما دادید، آنها به ما می خندند؛ و امام پذیرفتند که پیام اشتباه بوده است.
بالاخره ما بعد از فتح خرمشهر مرتب شهید دادیم، مرتب از طرفین کشته شد، کاری هم از پیش برده نشد.
... بعد از فتح خرمشهر هشت نفر از سران کشورها آمدند پشت سر امام در تهران نماز خواندند، یاسر عرفات بود، احمد سکوتوره بود، ضیاءالحق بود، اینها اصرار داشتند که امام جنگ را پایان بدهند، ولی امام قبول نکردند. همان وقت اگر وساطت آنها قبول شده بود، ما در موضع بالا بودیم و می توانستیم خسارت بگیریم و عراق را محکوم کنیم؛ ولی متأسفانه آن فرصت را از دست دادیم تا آن وقتی که به امام گفتند ما دیگر هیچ امکانات و نیرویی نداریم، و ایشان مجبور شدند آن قطعنامه را بپذیرند؛ البته قولی هم هست که خود امام مایل به ختم جنگ بودند ولی طرفداران ادامه جنگ نظر خودشان را به ایشان تحمیل کرده بودند.»
کتاب « خاطرات آیت الله منتظری» جلد اول، صفحه ۵۸۹
- ۲.۶k
- ۰۴ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)