پارت

پارت۱۰:
رفتیم داخل کلاس نشستیم سر جامون بعد از کلی کل کل با استادا مدرسه تموم شد رفتیم تو حیاط .
نیلیکا: خب بچه ها من میرم.
یونجون: اگه تنهایی با هم بریم.
نیلیکا: ار.....
کوک: نه . مگه من مردم.
برگشتم کوک و دیدم .
نیلیکا: عههههه تو اینجا چکار می‌کنی؟
«ویو کوک»
رسیدم شرکت رفتم تو دفترم زنگ زدم به زیر دستم ؛ اومد.
(صدای در)
کوک : بیا.
کارمند: بفرمایید قربان.
کوک: ببین مدرسه......... کی تعطیل میشه‌.
با یکی تماس گرفت بعد ۲دقیقه گفت.
کارمند: ساعت ۵:۳۰
کوک: خیله خب برو.
«پرش زمانی ساعت ۵:۳۰»
نگاه به ساعت کردم ۵:۳۰ بود سریع رفتم بیرون سوار ماشین شدم رفتم مدرسه . رسیدم دیدم یونجون داره به نیلیکا پیشنهاد میده برسونتش خیلی عصبانی شدم پس گفتم.
کوک: نه مگه من مردم.
بعد دست نیلیکا رو گرفتم و رفتم سوار ماشین شدیم.
«ویو نیلیکا »
یهو دستمو گرفت و رفت سمت ماشین نشستیم تو ماشین. شروع کرد به حرکت کردن وسط راه گفتم .
نیلیکا: چرا نذاشتی با دوستام خداحافظی کنم .
کوک: لازم نبود
نیلیکا: چرا؟هااااا
کوک یهو ترمز کرد.
نیلیکا: چته؟
کوک: بدم میاد یونجون بهت درخواست چیزی بده.
نیلیکا: به خاطر این ناراحت شدی ؟ این که چیزی نیست امروز یه چیز دیگه هم بدتر بهم گفت ولی با این کارات بهت نمی‌گم.
کوک: چی ؟ بگو منو دیوونه نکن .
دیدگاه ها (۶)

پارت11:نیلیکا: با این رفتارت عمرا بگم.کوک یه نگاه ترسناک بهم...

پارت۱۲:یه نگاه به پشت سرم کردم کوک بغلم کرده بود به یه سختی ...

پارت۹:«ویو نیلیکا »رفتم داخل حیاط سومی و بچه ها رو دیدم رفتم...

پارت۸:« ویو نیلیکا»از خواب پاشدم ساعت ۷ بود. پاشدم آماده شم ...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۶

عشق چیز خوبیه پارت ۶صبح از خواب بلند شدم لباسمو عوض کردم و ا...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط