عشقجنایت
#عشق_جنایت 🔪
پارت 3
یِنا:از اتاق رفتم بیرون و زنگ زدم به لیا.....
یِنا:انجام شد..
لیا:خوبه برو برای بعدی
یِنا:اوکی
قطع کردم و رفتم به کارم رسیدم که ساعت شد 8 شب که کارم و باید عملی کنم....
رفتم دم در اتاق جیمین و در زدم....
یِنا:بیام تو؟
جیمین:بیا تو
(رفتم داخل)
یِنا:خوب امشب یه مهمونی کوچیک دارم میگیرم میاین؟
کوک:نه
یِنا:اگه فکر میکنید پلیس و اینا میخوام بیارم بگم منم اینجا اینجا کار میکنم(لبخند)
تهیونگ:بریم؟(رو به جیمین و کوک)
جیمین:باشه میایم
یِنا:اوکی بیاید دیگه بریم
رفتم پایین اونا هم اومدن دنبالم......
تهیونگ:ماشین داری یا برسونیمت؟
یِنا:دارم فدات خوب باشین خودتون بیاید دنبالم
پسرا:اوک
رفتم سمت ماشین و سوار شدم....
(عکس ماشین و میزارم)
راه افتادم اومدن دنبالم...
که لیا زنگ زد جواب دادم..
لیا:چی شد؟
یِنا:داریم میایم
(پایان مکالمه)
رسیدیم...
تهیونگ:تو اینجا تنها زندگی میکنی؟
یِنا:نه با رفیقمم
جیمین:خوب بریم تو؟
راهیشون کردم تو و.....
یِنا:بشینید اینجا تا بگم یه چیزی براتون بیارن و من برم لباس بپوشم...
یِنا:اجوما......اجوما
اجوما:بله خانم؟
یِنا:بی زحمت بهشون کیک تازه که درست کردی رو بده
اجوما:چشم خانم....
میرم بالا که بعلههههه
لیا خانم مثل همیشه جذاب و هات روی میز کارش نشسته...
یِنا:چته خوبی؟
لیا:آره اوکیم بیشتر خوشحالم
یِنا:دیوونه
من برم لباس بپوشم بیام....
(پرش زمان)
یِنا:پوشیدم چطور شدم؟
لیا:مثل همیشه عالییییی
یِنا:ممنونم خوب بیا بریم
(عکس لباساشون و میزارم)
من و لیا هم زمان رفتیم پایین که دیدیم دارن کیک میخورن...
یِنا:ما اومدیم
تهیونگ:داشتیم کیک میخوردیم و حرف میزدیم که....
چه خوشگل شده خشک شده بودم باورم نمیشه چقدر هات و جذابههههه اوففففف اصلا چه چیزیه
قلبم داشت تند میزد که.....
ادامه دارد:-)
شرایط::-)
4 تا لایک:-)
1 تا بازنشر:-)
3 تا فالو:-)
پارت 3
یِنا:از اتاق رفتم بیرون و زنگ زدم به لیا.....
یِنا:انجام شد..
لیا:خوبه برو برای بعدی
یِنا:اوکی
قطع کردم و رفتم به کارم رسیدم که ساعت شد 8 شب که کارم و باید عملی کنم....
رفتم دم در اتاق جیمین و در زدم....
یِنا:بیام تو؟
جیمین:بیا تو
(رفتم داخل)
یِنا:خوب امشب یه مهمونی کوچیک دارم میگیرم میاین؟
کوک:نه
یِنا:اگه فکر میکنید پلیس و اینا میخوام بیارم بگم منم اینجا اینجا کار میکنم(لبخند)
تهیونگ:بریم؟(رو به جیمین و کوک)
جیمین:باشه میایم
یِنا:اوکی بیاید دیگه بریم
رفتم پایین اونا هم اومدن دنبالم......
تهیونگ:ماشین داری یا برسونیمت؟
یِنا:دارم فدات خوب باشین خودتون بیاید دنبالم
پسرا:اوک
رفتم سمت ماشین و سوار شدم....
(عکس ماشین و میزارم)
راه افتادم اومدن دنبالم...
که لیا زنگ زد جواب دادم..
لیا:چی شد؟
یِنا:داریم میایم
(پایان مکالمه)
رسیدیم...
تهیونگ:تو اینجا تنها زندگی میکنی؟
یِنا:نه با رفیقمم
جیمین:خوب بریم تو؟
راهیشون کردم تو و.....
یِنا:بشینید اینجا تا بگم یه چیزی براتون بیارن و من برم لباس بپوشم...
یِنا:اجوما......اجوما
اجوما:بله خانم؟
یِنا:بی زحمت بهشون کیک تازه که درست کردی رو بده
اجوما:چشم خانم....
میرم بالا که بعلههههه
لیا خانم مثل همیشه جذاب و هات روی میز کارش نشسته...
یِنا:چته خوبی؟
لیا:آره اوکیم بیشتر خوشحالم
یِنا:دیوونه
من برم لباس بپوشم بیام....
(پرش زمان)
یِنا:پوشیدم چطور شدم؟
لیا:مثل همیشه عالییییی
یِنا:ممنونم خوب بیا بریم
(عکس لباساشون و میزارم)
من و لیا هم زمان رفتیم پایین که دیدیم دارن کیک میخورن...
یِنا:ما اومدیم
تهیونگ:داشتیم کیک میخوردیم و حرف میزدیم که....
چه خوشگل شده خشک شده بودم باورم نمیشه چقدر هات و جذابههههه اوففففف اصلا چه چیزیه
قلبم داشت تند میزد که.....
ادامه دارد:-)
شرایط::-)
4 تا لایک:-)
1 تا بازنشر:-)
3 تا فالو:-)
- ۳.۱k
- ۰۷ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط