به گمانم ه دلتتنگ دلم نیستچرا

به گمانم ڪه دلت،تنگ دلم نیست؛چرا؟
ڪارمن،بی توبه جزغصه وغم نیست؛چرا؟
به صدایت بنوازے و بسازے سازم
ڪوک نیست زندگے ام؛جان به تنم نیست ؛چرا؟
آسمان دلم انگارسیاه و ڪِدِر است
نوردیگرڪه به چشمان تَرَم نیست؛چرا؟
"ماه مے آید و انگار،توےی مے آیی"
نیست آرام ، دل آرام بَرَم نیست؛چرا؟
گوش دارم ڪه مگر ازتو صدایے شنَوَم
به جهانم به جز این نالهء بَم نیست؛چرا؟
شده بودم به خم زلف تو؛من قربانی
دِگَرَم زلف پریشان صنم نیست؛چرا؟
می روم تا به لحد؛ لیک نیایے به بَرَم
تونباشی،نه دَم وبازدمم نیست؛چرا؟
تو بیایی،گله اے نیست دگر برلب ِمن
جزتووآمدن ِ تو،هدفم نیست؛چرا؟
دیدگاه ها (۳)

آمــدم عـرض ادب بـر قـدمِ یار کنمدل و جان را به فدایِ گلِ بی...

شوق دیدار تو را دارد تمام دفترمبا نگاهت می‌شود دنیا به کام د...

می میرم اگر در تب گرداب بمانی ماهی شوی و همدم قلاب بمانی از ...

‌می شود روزی تو را قدری تماشایت کنم آنقدر محوت شوم در خویش پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط