عشق بین سوکوکو پارت ۳
رمان ۲ دوباره خونده شود!
چویا که احساس کرده بود دازای دروغ میگه به فکر فرو رفت ولی چیزی نگفت
چویا:درمورد مهبت دار توضیح میدید! ؟
موری:البته !ولی اول در مورد چطوری زندگی کردن شما !شما مثل خروس جنگی های احمق هستید باید با هم خوب بشید !
دازای و چویا:نههههههههههه
آتسوشی:آرههههههههه!
اکو پوزخند میزند
دازای:ساکت! چیز خوبی هست برای شما ؟🤨
فوکوزاوا:خوب! شما تو دو هفته باید بتونید نسبت به قبل باهم بهتر بشید و انقدر بهم نپرید شما خوب عمل میکنید ولی ممکن هست دعوا هاتون باعث شکست ماموریت بشه!
چویا:چشم!
دازای:هواسم هست و تلاشمون رو میکنیم !
اکو بوی چطور رو حس کرد: موری_سان دلیل اینکه من و ببرینه اومدیم چی؟
موری:اون مهبت دار خطر ناک هست شما پیش هم میدونید(دازای و چویا رو میگه) و شما! شما برای دستگیری هیولای اون مهبت دار قراره همراه سوکوکو باشید !
آتسوشی:سو کوکو ؟ سو کو کو (فاصله یعنی با دقت داره تلفظ میکنه)چی ؟ اصلا کی؟
چویا: داخل مافیا به منو دازای میگفتن سوکوکو چون همکاری خوبی داشتیم!
آتسوشی: آها! چشم رئیس چشم موری_سان!
آکو:چشم!😔😐
آتسوشی:چت شده؟ از خدات نیست پیش منی؟😌
اکو: خفه ببرینه!😑
چویا:ما حتما باید باهم خوب بشیم؟؟؟؟
دازای نمیخوای چیزی بگی ؟
دازای:....
چویا:دازای!!!!!!!!😫
موری:جلسه رو با گفتن یک چیز کوچیک که قراره مافیا بره رو هوا تمام میکنم !
آتسوشی:خبر بد رو لطفا به روشی بگید چیزی نشه !
آکو:موری_سان نمیخواید از این فکر دست بر دارید ؟
فوکوزاوا:یکم بده ولی به صلاح خودشونه!
چویا:چی شده؟ 😰
دازای: چی تو سرتون گذشته موری_سان؟ 😰
موری_سان:شما باید
فوکوزاوا:داخل یک خونه بمونید تا باهم خوب بشید!
چویا که احساس کرده بود دازای دروغ میگه به فکر فرو رفت ولی چیزی نگفت
چویا:درمورد مهبت دار توضیح میدید! ؟
موری:البته !ولی اول در مورد چطوری زندگی کردن شما !شما مثل خروس جنگی های احمق هستید باید با هم خوب بشید !
دازای و چویا:نههههههههههه
آتسوشی:آرههههههههه!
اکو پوزخند میزند
دازای:ساکت! چیز خوبی هست برای شما ؟🤨
فوکوزاوا:خوب! شما تو دو هفته باید بتونید نسبت به قبل باهم بهتر بشید و انقدر بهم نپرید شما خوب عمل میکنید ولی ممکن هست دعوا هاتون باعث شکست ماموریت بشه!
چویا:چشم!
دازای:هواسم هست و تلاشمون رو میکنیم !
اکو بوی چطور رو حس کرد: موری_سان دلیل اینکه من و ببرینه اومدیم چی؟
موری:اون مهبت دار خطر ناک هست شما پیش هم میدونید(دازای و چویا رو میگه) و شما! شما برای دستگیری هیولای اون مهبت دار قراره همراه سوکوکو باشید !
آتسوشی:سو کوکو ؟ سو کو کو (فاصله یعنی با دقت داره تلفظ میکنه)چی ؟ اصلا کی؟
چویا: داخل مافیا به منو دازای میگفتن سوکوکو چون همکاری خوبی داشتیم!
آتسوشی: آها! چشم رئیس چشم موری_سان!
آکو:چشم!😔😐
آتسوشی:چت شده؟ از خدات نیست پیش منی؟😌
اکو: خفه ببرینه!😑
چویا:ما حتما باید باهم خوب بشیم؟؟؟؟
دازای نمیخوای چیزی بگی ؟
دازای:....
چویا:دازای!!!!!!!!😫
موری:جلسه رو با گفتن یک چیز کوچیک که قراره مافیا بره رو هوا تمام میکنم !
آتسوشی:خبر بد رو لطفا به روشی بگید چیزی نشه !
آکو:موری_سان نمیخواید از این فکر دست بر دارید ؟
فوکوزاوا:یکم بده ولی به صلاح خودشونه!
چویا:چی شده؟ 😰
دازای: چی تو سرتون گذشته موری_سان؟ 😰
موری_سان:شما باید
فوکوزاوا:داخل یک خونه بمونید تا باهم خوب بشید!
- ۲.۰k
- ۰۷ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط