فردا صبح

𝐺𝑖𝑟𝑙 𝑚𝑎𝑓𝑖𝑎 𝑝𝑎𝑟𝑡 3
فردا صبح

ویو ا. ت

صبح بیدار شدم  ساعت۱۰:۲۶بود پشمام فر خورد چقدر خوابیدم
پاشدم رفتم 𝑤𝑐اومدم بیرون دیدم لباسمو آوردن یه لباس مجلسی که یقه اش قایقی بود بعد استین داشت و دامن ماهی بلند داشت که یه کت پشمی روش میتونستم بپوشم یا خدا مگه عروسی عممه خودم دست به کار شدم و یه لباس سفارش دادم(خو مرض داشتی از اول خودت سفارش میدادی دیگه) رفتم پایین برا صبحونه دیدم که کسی نیست ولی میز امادست

+اجوما(داد)
(نقشای فرعی که زیاد نمیان تو زمان این ∆میزارم)
∆بلع دخترم
+چرا کسی نیست
∆اقای کیم زود تر از شما خوردن و رفتن شرکت خانوم خونه هم صبحونه خوردن رفتن خرید
+اها باشه
∆دخترم بیا صبحونه بخورم ضعف نکنی
+چشم اجوما جونم(لوس و خنده)

ویو کوک

ساعت ۶:۳۰با صدای الارم بیدار شدم  و رفتم پایین اجوما برام صبحونه درست کرده بود نشستم و صب خونمو خوردم و دوباره رفتم بالا کت و شلوارم رو پوشیدم ساعتمو زدم و عطر تلخ خو زدم و رفتم پایین و به سمت شرکت حرکت کردم قرار بود بعدد شرکت برم خونه ی پدرم و با پدرم با هم بریم خونه اقای کیم

پرش زمانی ساعت ۵:۰۰عصر 
ویو کوک
رفتم عمارت خودم و یه دوس گرفتم یه کت و شلوار بوسیدم و موهامو حالت دادم عطر سردمو زدم و رفتم سوار ماشین شدم
(شوفر=∆)
∆کجا بریم ارباب
_بریم عمارت پدرم
∆چشم
(خلاصه کوک رفت عمارت پدرش و از اون طرف با پدرش رفت خونه اپدر ا. ت)


ویو ا. ت

رفتم خوابیدم ولی وقتی بیدار شدم دیدم ساعت ۵:۰۰عصره یه فحشی نثار به خودم کردم و رفتم یه دوش گرفتم موهامو خشم کردم و گرفتم یه ارایش لایت کردم لباسی که خودم سفارش دادمو پوشیدم موهامو حالت دادم چون بلند بود باز گذاشتم مو هامو اکسسوری هامو انداختم و رفتم جلوی اینه قدی
+ججووونننن بخورم/چشمک به خودش
م.ت:خاک بر سرم میگم دیوونه ای میگی نه دای  با خودت حرف میزنی میگی نه
+مامان مگه نگفتم هرقت داری داری میای در بزن
م.ت مگه چی داری که باید در بزنم وا
+هوف(موهای جلوشو میده بالا
م. ت:پاشو جمع کد خودتو الان میان بیا پایین
+باشه(کلافه
بسهه تموم
دیدگاه ها (۱)

𝐺𝑖𝑟𝑙 𝑚𝑎𝑓𝑖𝑎 𝑝𝑎𝑟𝑡 4ا. ت ویو مامانم رفت یکم با خودم کلنجار رفتم...

𝐺𝑖𝑟𝑙 𝑚𝑎𝑓𝑖𝑎 𝑝𝑎𝑟𝑡 5ویو ا. تداشتن چرت و پرت میبافتن کلافه شده ب...

#گروگان #پارت_۷ویو ا. تاون مرتیکه پفیوز (فیکه) من رو انداخت ...

#گروگان#پارت_۶ویو کای:خودما. ت از ماشین میاد پایین و مثل جوج...

❣پارت ششم❣ویو جونگکوک: نمیدونم چراوقتی گفت چیزی دیگه ای نمیخ...

پارت ۱ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط