پیانو

#پیانو🎼
بعد از سالها به خودم جرئت دادم و به سمتش رفتم...
با دستهای بی جانم خاک های روی صفحه‌اش را پاک کردم...
اولین نوت را نواختم...
به یاد آن روز افتادم...
مادرت مرا نمیشناخت...
فکر میکردم من یک پیانیست معمولی‌ام...
اما فقط تو میدانستی که من کیستم...
من دختر مغروری بودم...
اما در برابر تو غرورم خاموش بود...
آن روز مادرت با علاقه‌ی بسیار به نواختنم گوش سپرد و برایم دست زد...
جلو آدمی...
نمیدانستم قصدت چیست...
کنارم ایستادی...
اشاره کردی که بنوازم و من نواختم و تو شروع به خواندن کردی...
از آن روز برایم شب و روز بگذاشتی...
به نا فکر میکردم...
که چه زوج هنریه جوانی خواهیم بود‌...
دست هایش از خاطراتم بیرونم آورد...
نگاهش کردم...
نگاهی سرد با لبخندی مصنوعی...
او از من هیچی نمیدانست اما من برای او شده بودم...
و تو همه چیز مرا میدانستی و برای من نبودی...
دستان سردم را گرفت و به طرف در برد و همزمان گفت:نمیدونستم پیانو میزنی
زیر لب زمزمه کردم تو هیچی از من نمیدونی...
انگار شنید چون دستامو محکم فشار داد و گفت بالاخره میفمم...
و چقدر درد آور بود کسی جز تو مرا بفهمد...
خیلی درد آور بود...
خیلی...
#ه_تهرانی_نسب
دیدگاه ها (۹)

نگاهم را چرخاندم و روی ستاره ثابت نگریستم...مثل همیشه درخشند...

#me

چشم هایم...چشم های قهوه‌ای که روزی آنها را تمام دنیایت مینام...

هر فاصله‌ای روزی به پایان میرسد...الا فاصله‌ی میان منوتو...ا...

عشق چیز خوبیه پارت ۷ که یهو جونگکوک اومد توی اتاق هی نزدیک و...

دختر سایه

سه پارت دیگه هم گذاشتم بازم ببخشید خیلی دیر شد شرط هم فقط دو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط