من

من
نه آنقدر‌ #دلبرم
که دل تمام #شهر از صدایم بلرزد..
نه آنقدر #موقر
که یادم نرود #دختر ‌نباید بلند بلند بخندد..
نه آنقدر‌ #فیلسوف
که راجع به #کتاب های خوانده و نخوانده ام داد #سخن‌ بدهم..
نه آنقدر #بزرگ
که بتوانم بجای #شکلات
وقتی به #کافه میرویم خانمانه قهوه #سفارش بدهم..
نه آنقدر #سیاستمدار
ک لبخند ها و #اشک هایم
به جا و به موقه #سرو کله شان پیدا بشود!
#من
بغض میکنم، #گریه میکنم،
#شیطنت میکنم، بلند بلند می خندم و لبه ی #جدول راه میروم و توی کافه شکلات می خورم و زندگی را #ساده میگیرم...
و خوب می دانم..
#دخترهایی شبیه من، خاطره نخواهند شد..
دیدگاه ها (۱)

مردها ؛ این پسرکوچولوهای ریش دار، هیچ وقت موجودات پیچیده ای ...

از یک جایی به بعد باید تصمیم بگیری شب را در خانه بمانی و سَر...

ﺩﻳﺪﻱ ﺷﺒﺎ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﻴﺸﻴﻨﻲ عکسای ﮔﻮﺷﻴﺘﻮ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻴﮑﻨﻲ ﻭ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍس...

سخت است نبودنت... ولی نمیدانم چه حکمتیست که من به سختی ها ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط