وقتی داشتم روزهای سختم را بدون یاری آدمها پشتسر میگذا

وقتی داشتم روزهای سختم را بدون یاریِ آدم‌ها پشت‌سر می‌گذاشتم و هیچ‌کس را برای مساعدت و دلگرمی نداشتم فهمیدم؛ من در نهایتِ ضعفم، قدرتمندم، در نهایت شوخ‌طبعی‌ام، قاطعم، در نهایت بی‌طاقتی‌ام صبورم و در نهایت شکنندگی‌ام ادامه‌دهنده‌ام. من در نهایتِ اضطرابم آرامم، در نهایت محدودیتم بلند پروازم و در نهایت پناهندگی‌ام پناه‌دهنده‌ام.
من در سخت‌ترین لحظات، خودم را محک زدم، دورتر ایستادم و به خودِ به استیصال رسیده و ادامه‌دهنده‌ام نگاه کردم و دلم خواست او را بغل بگیرم. او که به انتهای خط طاقتش رسیده‌بود و همچنان داشت امیدوارانه ادامه می‌داد، که نا امید می‌شد، بغض می‌کرد، خسته می‌شد، کنار می‌کشید، اما خیلی زود خودش را آرام می‌کرد، به خودش دلداری می‌داد، اشک‌های خودش را پاک می‌کرد، بلند می‌شد و با نگاهی رو به جلو، ادامه می‌داد.
من در سخت‌ترین روزهای زندگی‌ام، خودم را شناختم و قول دادم بیشتر حواسم به خودم باشد. من همیشه بیش از توانم جنگیده‌ام. هرکس جای من بود همان ابتدای راه برای همیشه تسلیم می‌شد و در نقطه‌ی امنی از زندگی‌اش برای همیشه پناه می‌گرفت .

#نرگس_صرافیان_طوفان‌
دیدگاه ها (۱۰)

+ چند سالته؟- وقتي سر حالم شونزده سال و وقتي خستم بيست پنج س...

سلام خوبید؟🙂خوش میگذره ؟چه خبرها ....؟گفتم بعد چند وقت بیام ...

آغوشِ تو پیراهنم باشد؟باید که پیراهن به تن باشد : )'!• صفا و...

چپتر ۸ _ سایه های تارهوا سردتر از همیشه بود. باربارا با گلدا...

چپتر ۱ _ دختر یتیمعصر بود. سایه دیوار های بلند و ترک خورده ی...

عشـق تحقیر شده 𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟒︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼⏜۪۪۪︵‌‌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط