زندگی نامعلوم

پارت سی و هفتم

جونگ هی: چی شده؟چرا جیغ زدی؟(نگران)

دایون: خیلی کثافتی اینا چیه(گریه)

عکسا رو پرت کردم جلوش عکسا رو که دید یه لحظه رنگش عوض شد بعدش آروم گفت

جونگ هی: ببین دایون نمیخوام مثل بقیه باشم راستش رو میگم آره اینا منم اما خب که چی فکر کردی میتونی ازم جداشی؟(خونسرد)

دایون: نه بابا(پوزخند) بدبخت من زنتم زنت اما دیگه تموم شد من میرم(گریه با صدای اروم)

جونگ هی: ببین زن خوشگلم من خوب میدونم جونگکوک کیه خب

یه لحظه ترسیدم نمیدونم چرا اما ترسیدم

جونگ هی: و توهم خوب میدونی شغلم مافیاست پس لطفا دست از پا خطا نکن که ...

اومد سمتم و موهام رو گذاشت پشت گوشم

جونگ هی: جونگکوک بد میبینه(با صدای آروم و درگوش)

نمیدونم چرا اما هیچ چیز جز جونگکوک برام مهم نبود حتی خیانت جونگ هی پس با ترس نگاش کردم و آروم گفتم

دایون: میخوای برات چیکار کنم؟

جونگ هی: هیچی زنم میشی(پوزخند)

دایون:بدم میاد ازت اشغال نفهم خدا انشالله لعنتت کنه(جیغ و گریه)

هیچ قدرتی در برابرش نداشتم هیچ قدرتی

(پایان فلش بک)
......
دیدگاه ها (۱۰۷)

زندگی نامعلوم

زندگی نامعلوم

زندگی نامعلوم

زندگی نامعلوم

زندگی نامعلوم

زندگی نامعلوم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط