پارت سیم

پارت سیم

۲ ساعت بعد*

جک**

هیچجوره نمیتونم خودمو کنترل کننممم
اوففف دلم میلرزهه نمیدونم چیکار باید کنم خیلی خوشگله و باناز خوابیده

منشیش داره میاد به سمتم

منشی:آقای جک باید خانم رو صدا کنم تا برای جلسه آماده بشن

شما برین من خودم ایشون رو صدا میکنم

منشی:باشه

رفتم کنارش انقدر ناز خوابیده که دلم نمیاد بیدارش کنم
دستمو بردم سمتش و از بازوش تکون دادم و صداش کردم

ماری**
یکی داره صدام میزنه
جکه

چیشدهِ؟

جک:بانو باید برای جلسه آماده بشین

تا اینو گفت خواب یه جوری پرید و پاشدم و گفتم

وایییی ساعت چنده

جک:ساعت ۳:۲۵ دقیقس و جلستون ساعت۴:۱۵دقیقس

اوهه خوب
میتونی بری

جک:چشم

پاشدم و موهامو مرتب کردم و فایل هارو از منشی گرفتم و چون هنوز وقت داشتم یه قهوه زدم

وقتش رسید و راه افتادم رفتم طبقه ۵ و بادیگارد هم پشت سرم اومد
و واسه من سخت بود چون اولش بود هنوز عادت نکرده بودم

رسیدیم طبقه ۵ و داخل شدم
همگی منتظر من بودن و از قبل نشسته بودند

رفتم و نشستم سر جام و منتظر بابام شدم که بیاد و جلسه شروع بشه
همه اومده بودن ولی اونیکس کو؟
هنوز نیومده

جک:بانو چیزی شده احساس بدی دارین؟

نه چیزی نیس
جک همینجوری کنارم مثل مجسمه ایستاده بود

۲ دقیقه بعد

اونیکس اومد و با سر بهش سلام دادم

اونیکس**

وارد اتاق شدم و چییییی
اون مردک کیه کنار مارییی مننن
هوففففف اونیکس آروم باششش
بعدا میفهممممم
خونم به جوشش میادددد

ماری**
به اونیکس سلام دادم ولی هیچ واکنشی نداد
ولی عییی نداره
اصلا ناراحت نشدمااا

بابام اومد
منشی بابام:جناب رئیس وارد میشن

همگی بلند شدیم
و جلسه رو شروع کردیم

۲ ساعت بعد

اوخیشش تموم شد
همه تک به تک خارج شدن و همینطور بابام
منم تصمیم نگرفتم برم یا ن از گشادی
اونیکس داره میاد به سمتم
دستشو آورد به سمتم که
جک دستشو گرفت طرف من و جلوم وایساد

اونیکس:فرمایش؟

جک لازم نیس دوستمه

جک:چشم بانو

اونیکس:ماری بیا باهات کار دارم

چیکار؟
بدون اینکه بذاره حرف بزنم دستمو گرفت و منو با خودش کشید و جک هم دنبال من اومد که اونیکس گف

اونیکس:به اون بگو نیادددد

جک میتونی بری

و منو برد اتاق خالی

اونیکس:مارییییییی!

چته

اونیکس:اون مردک کیع!

بادیگاردم

اونیکس:بادیگارد؟!بادیگارد منظورت چیه

فقط به این شرط بابام گذاشت بیام شرکت که بادیگارد داشته باشم

پوزخند زد

اونیکس:باشه ماری هر جور راحتی

منظورت چیه؟

اونیکس:اگه بهت حس پیدا کنه خودت کع میدونی زندش نمیذارم


ن من بهش علاقه ای ندارم و اون نمیتونه تو مساعل شخصی دخالتی داشته باشع
دیدگاه ها (۰)

استایل ماری برای شرکت

پارت بیستو نهمساعت ۷ دیگه پاشدم لباس بپوشم و حاضر شم که برمر...

پارت سیزدهمخب دیگه برم سالن بینیم مامانم امادس مامانم :ماری ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط