ردم نظ ب عالم و دیدم ب چشم خویش

ڪردم نظࢪ بہ عالَم و دیدَم بہ چَشم خویش
از ࢪَب رسید هَࢪ چہ زِ حیدَࢪ اِࢪاده شُد
دیدگاه ها (۰)

واژه به واژه، خط به خط از نو مࢪوࢪ ڪنمعناے هࢪ دعاست مدد مࢪتضے...

صبحِ عُشاق اَمیࢪالمومِنین بادا بخیࢪصَد سلام از ما بھ سمت او،...

بہ اژدها نگهے کࢪد و گفت چنین موسے بدونِ اِذنِ علے این عَصا ف...

سحࢪ چون لم یلد خوانے،پی اش گویے ولم یولدخدا هم چون بہ ذوق آی...

شعر

دلم پر آتش و چشمم پرآب شد هر دو دو خانه نذر تو کردم خراب شد ...

«ابر» می‌آمد به چشم از دور، اما دود بودآنچه «اشک شوق» دیدی «...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط