سالها از آن روزهای شیرین گذشت آرینا و جونگکوک در کنار

سال‌ها از آن روزهای شیرین گذشت. آرینا و جونگ‌کوک در کنار هم، فراز و نشیب‌های زندگی را با عشق و صبوری پشت سر گذاشتند. خانه‌شان، گرم و پر از عشق بود. آن‌ها در کنار هم، سفرهای زیادی رفتند، دوستان جدیدی پیدا کردند و خاطرات بی‌شماری ساختند.

یک روز بهاری، آرینا خبر خوشی به جونگ‌کوک داد. او باردار بود! جونگ‌کوک از خوشحالی نمی‌دانست چه بکند. او آرینا را در آغوش گرفت و بارها و بارها از او تشکر کرد.

نه ماه بعد، خانه‌شان با صدای گریه نوزادی پر شد. دختری زیبا با چشمانی معصوم به دنیا آمده بود. آرینا و جونگ‌کوک، نامش را "سوهی" گذاشتند.

سوهی، نور زندگی آرینا و جونگ‌کوک بود. آن‌ها تمام عشق و توجه خود را به او معطوف کردند. سوهی بزرگ شد و خانه‌شان را پر از خنده و شادی کرد.

سال‌ها گذشت و سوهی به یک دختر جوان و با استعداد تبدیل شد. او راه مادرش را در پیش گرفت و به یک هنرمند موفق تبدیل شد. آرینا و جونگ‌کوک با افتخار به او نگاه می‌کردند و از این که او را در کنار خود دارند، خوشحال بودند.

یک شب، آرینا و جونگ‌کوک در حالی که سوهی در کنارشان نشسته بود، به عکس‌های قدیمی نگاه می‌کردند. آرینا به عکس عروسی‌شان اشاره کرد و گفت: "یادش بخیر... چه روزی بود!"

جونگ‌کوک لبخندی زد و دست آرینا را گرفت. "آره... بهترین روز زندگی من بود."

سوهی با لبخند به آن‌ها نگاه کرد و گفت: "شما بهترین پدر و مادر دنیا هستید. من خیلی خوشبختم که شما رو دارم."

آرینا و جونگ‌کوک، سوهی را در آغوش گرفتند و در آن لحظه، احساس کردند که خوشبخت‌ترین افراد روی زمین هستند. آن‌ها یک خانواده‌ی کامل و خوشبخت بودند که عشق و محبت، آن‌ها را به هم پیوند داده بود.

ادامه دارد...
دیدگاه ها (۰)

مطمئناً، در ادامه داستان آرینا و جونگ‌کوک، ماجراهای جدیدی در...

باشد، ادامه داستان را با هیجان بیشتری می‌نویسم:سال‌ها از ازد...

با لبخندی آرامش‌بخش، آرینا سرش را روی شانه جونگ‌کوک گذاشت و ...

چشمان جونگ‌کوک لحظه‌ای بر لب‌های آرینا مکث کرد، سپس دوباره ب...

درخواستی

WISH MEET YOUPART 17میها. جونگ کوک.. ( تعجبجونگ کوک. بله؟میه...

《مدرسه رویایی》

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط