مولای من دیدگانمان از فراق تو بی فروغ گشته اند

مولایِ من ! دیدگانمان از فراق تو بی فروغ گشته اند

و می دانیم پیراهنِ یوسف ، یادگارِ ابراهیم ، نزد توست

و اِی کاش نسیمی از کوی تو ،

بوی آن پیراهن را به مشام جانِ ما برساند .

و اِی کاش پیکی ، پیراهنِ تُرا به اَرمغان بیاورد

تا نورِ دیدگانمان گردد .

اِی کاش پیش از مُردن ، یک بار تُرا به یک نگاه ببینیم .

درازیِ دورانِ غیبت ، فروغ از چشمانمان برده است .

کی می شود شب و روز تُرا ببینیم و چشمانمان به دیدارِ تو روشن گردد ؟

با چه زبانی و چه بیانی از اوصاف تو بگوییم و چگونه با تو نَجوا کنیم .
دیدگاه ها (۱)

مـــلـکــهــ های مسلمانیک روز یک مرد انگلیسی از یک شیخ مسلما...

بس که دل‌تنگم اگر گریه کنم، می‌گویند: قطره‌ای قصدِ نشان‌دادن...

این کلمه چند تا لایک داره

از کنار هردختری که رد می شدیک تنه ی جانانه می زد و لذت می بر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط