عروسفراری

#عروس_فراری 🤍👀
Part:²
صبح :
بزور از تختم دل کندم و بلند شدم ...رفتم سمت دسشویی و یه آبی به سر و صورتم زدم و رفتم پایین که دیدم مامان و بابام خونه نیستن و  سوهون نشسته رو مبل !!
با عصبانیت سرش داد زدم ....

ات: اینجا چه غلطی میکنی مر//تیکه!!(داد )

یه لبخند چِندِشی زد و گفت.....

سوهون: اومدم تو رو ببینم جیگرم !
ات: اومدم تورو ببینم جیگرم(عداش رو درمیاره)...برو بابا مر//تیکه ی دو// هزاری!!

راهم رو کج کردم سمت آشپزخونه .....

سوهون: اینقدر لجباز نباش خانومم!
ات: خفه بابا ...خانومم !.... من هنوز زنت نشدم ها! هر وقت اومدم اون خونه ی صاحاب مُر//دَت بعد خانومم خانومم بکن !

دلم میخواست می‌گرفتم از موهاش همچین می چرخوندم وسط حال که اون سرش نا پیدا! ولی متاسفانه نمیشد!....سعی کردم خودم رو خونسرد جِلوِ بدم ولی این تخم///سگ که نمیزاشت! ....

سوهون: حالا بیا بشین پیشم باهات حرف دارم!
ات: ولی آقای شاس//گول باید به تشریفتون برسونم که من نمیخوام بشینم پیش تو! و هیچ حرفی هم باهات ندارم!(حرصی)
سوهون: هوم باشه فعلا اشکالی نداره !.. ولی بعد اینکه زنم شدی کاری میکنم که شبا چنان اسمم رو صدا بزنی که بخاطر همچین گوه//خوری هایی پشیمون شی(نیشخند)
ات: چی گفتیییییی(داد و عصبانی)

پارچی که رو اُپِن بود رو محکم پرت کردم  سمتش که جا خالی داد و خورد وسط حال و صد تیکه شد!!
رفتم سمتش و یه کشیده ی محکم زدم تو صورتش که جای دستام روی صورتش موند و با عصبانیت داد زدم....

ات: فقط ...فقط یه بار دیگه یه همچین حرفی از دهنت بیرون بیاد یه جوری میزنَمت که دکترای فوق تخصصی هم نتونن جمع کُ//نَنِت !!!

و بعد با تَشر رفتم سمت کیفم و برداشتمش و کفشام رو پام کردم رو زدم بیرون! ......

ادامه دارد.....
دیدگاه ها (۱۰)

#عروس_فراری 🤍👀Part:³نزدیک های عصر بود برگشتم خونه ...بابام ب...

ادامه ی پارت ³ .....سوهون: اره میخوام امشب ازدواج کنیم .‌‌.....

#عروس_فراری 🤍👀Part: ¹با عصبانیت پله ها رو تند تند رد کردم و ...

#عمارت_ارباب_جعون #Part_پایانی داشتم سریال مورد علاقم رو مید...

نام فیک: عشق مخفیPart: 3ویو ات*ات. اقای پارک گفتن که هنوز وس...

نام فیک: عشق مخفیPart: 56ویو ات*م. چقد حسود شدی دختر*خندهروم...

#دوپارتی#هیونجین#درخواستیوقتی شب عروسی... ویو ات وای امروز خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط