نمیدانم چرا

نمیدانم چرا
این عقل
یقه ی دلم را
رها نمیکند ؟!
مگر تقصیر من است
که تو را
با دلم میخواهم و
با عقلم جور درنمی آیی ؟!

┄┄❅•| سیاه پوش|•❅┄┄
دیدگاه ها (۳)

بــــاخـــتــم تـــا دلـــــــخــــوشـــت کـــنـــم !بـــدان...

"سکوت" حرف آخرهنه این که حرفی نباشد ، هست... خیلی هم هست"اما...

ﺍﻣروز ﺍﺣﺴﺎﺳﻢ ﻧﻮﺷﺘﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ ؛ﻭﺍﮊﻩ ﮐﻢ آوردم ، می شود گریه کنم .....

فقط رفت بدون کلامی که بوی اشک دهد …فقط رفت بدون نگاهی که رنگ...

خسته خسته خسته از این روز و شباگشته ام در رویا و خیال هاپایا...

اگه سیاه شد آسمونخزون شده بهارموناگه ستاره ای نموندتو این شب...

خیال بودنت آنقدر شیرین است برای دلم که گاهی اوقاتدست خیالت ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط