رمان عضو هشتم

رمان عضو هشتم

از زبون لیندا
تعقیبش کردم که رسیدم به یه خونه ی بزرگ یه دختره اومد و درو باز کرد پس برا همینه به من جواب منی دادی میخواستی بری با اون دختره دارم برات جیهوپ
فلش بک
لیندا:جیهوپ میتونم باهات حرف بزنم؟
جیهوپ:آره بگو
لیندا: من رو تو ....رو تو ..کراشم میشه قرار بزاریم ؟
جیهوپ:من با اتم خودت که می‌دونی
لیندا:اما ات که زندانه
جیهوپ:ببخشید نمیتونم
لیندا:با یکی دیگه ای؟
جیهوپ:من باید برم ببخشید
پایان فلش بک
از زبون ات
نشسته بودیم که جیهوپ زنگ درو زد
@:من میرم درو باز کنم
ات:باشه
یکم گذشت که چهره ی جیهوپ تو در نمایان شد بلند شدم پریدم بغلش
جیهوپ:دلم برات تنگ شده بود
ات:منم همین طور
@:بسه دیگه بعدن لاس بزنید
ات:نمیشد یکم دیرتر بیای؟
@:نه نمیشه بیا تو
رفتیم نشستیم
جیهوپ:خب باید چیکار کنم؟
ات:من یه فیلم تو گوشی سوفیا دیدم فیلمی که امیلی ٱفتاد باید بری پیشش و گوشیش رو بدزدی میتونی؟
جیهوپ:معلومه که آره
@:خب دوساعت دیگه کلاس سوفیا شروع میشه بهتره الان بری
جیهوپ:باشه من رفتم
ات: مراقب خودت باش
جیهوپ:توهم همین طور خداحافظ
ات و@: خداحافظ
چهارساعت بعد
@:لعنتی فیلم هارو پاک کرده
ات:یعنی چی ؟یعنی فهمیده ؟
@:نمی‌دونم از کارشون سر در میارم
از زبون لیندا
داشتم جیهوپ رو تعقیب میکردم که دیدم از خونه ی دختره اومد بیرون داره می‌ره سمت باشگاه سوفیا؟
لیندا:الو
سوفیا:چته
لیندا:سریع فیلم های تو گوشیتو برا من می‌فرستی بعد از حافظه گوشی خودت پاک‌ می‌کنی فهمیدی؟
سوفیا: براچی ؟
لیندا:بعد بهت میگم
سوفیا:باشه
از زبون سوفیا
ای خدا چه گیری کردم حالا چیکار کنم؟ سریع رفتم سر لپتابم و فیلم هارو روی فلش ریختم و از گوشیم حذف کردم
دیدگاه ها (۱۰)

رمان عضو هشتم حذف کردم که یهو جیهوپ اومد جیهوپ:سلام سوفیا:سل...

رمان عضو هشتم با چشای اشکیم خیره به پسرا بودم که پلیس ها اوم...

رمان عضو هشتمتهیونگ:یعنی جونگ کوک :از رو صفحه عکس بگیر تهیون...

رمان عضو هشتم سوفیا از اون روز فیلم داشتو اومد شهادت دروغ دا...

وقتی حواست نی دستت میخوره به..... اهم 😂😐نامی: اتات: ام...ببش...

نام فیک:عشق مخفیPart: 5ویو جیمین*وایییی خدااا حیف که خواهرمه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط