part
part ¹⁷
جیمین : هوم انگار یادت رفته قوانین اینجا رو ها (داد و خنده عصبانی)
ا.ت : م....من...ج..جیمین (لکنت)
جیمین : انگار میخوای تنبیه بشی نظرت چیه (پوزخند)
همون موقع صدای جین از آشپزخونه اومد
جین : یااااااا جیمینننننن ا.تتتتتتت چرا نمیاد (داد)
جیمین : اومدیم هیونگ
جیمین : ببین این بار هم از دستم فرار کردی ولی دفعه ی بعدی دیگه نمیتونی از دستم فرار کنی (پوزخند)
ویو ا.ت
بعد از اون حرف هایی که جیمین زد واقعا ترسیدم و جیمین وقتی حرف آخرش را زد مچ دستم را ول کرد بخاطر اینکه انقدر دستم رو فشار داده بود خیلی درد میکرد همینطوری دستم رو داشتم ماساژ میدادم و داشت میرفت که برگشت و گفت
جیمین : دفعه آخرت باشه با اعضا گرم میگیری وگرنه یک کاری میکنم که مرغ های آسمون به حالت گریه کنم (جدی🤤)
جیمین از اتاق رفت بیرون منم همینطوری داشتم مچ دستم رو ماساژ میدادم که دیدم جین داد زد
جین : یااااااااااااا ا.تتتتتتتتتتتت بخدا اگر تا ۵ ثانیه دیگه نیای میکشمت
(دیگه خودتون میدونید جین عصبانی بشه چطوری میشه لازم نیست بگم😅🤣)
ا.ت : اومدم اومد
سلام بچه ها
عیدتون مبارک باشه🌱 امیدوارم همیشه سالم سلامت و خوشحال باشید 💝
و هرچی آرزو دارید بهشون برسید و خوشبخت باشید🌌🌠
دوستون دارم خیلی زیاد🌈🔮
و اینکه خیلی ببخشید دیر به دیر پارت ها رو میزارم چون واقعا خیلی کار دارم 🤧😪 و اینکه الان هم انقدر خستم و خوابم میاد چون دیشب نتونستم بیشتر از یک ساعت بخوابم 💤 چون واقعا کار داشتم باید درس میخوندم زبان کار میکردم رقص تمرین میکردم نقاشی می کشیدم و... اصلا هیچ وقت کار های من تمومی نداره 😅 و خب امروز هم سال نو بود و کار هام هزار برابر میشد و اگر الان هم بخوابم باید چهار صبح بیدار بشم 🥱
امیدوارم درک کنید📎❤
خب دیگه تا پارت بعد رو بزارم فعلا🍷
#فیک
#سناریو
#کیمنامجون #کیمسوکجین #مینیونگی #جانگهوسوک #پارکجیمین #کیمتهیونگ #جئونجونگکوک #بیتیاس
♡☆♡☆♡☆♡
جیمین : هوم انگار یادت رفته قوانین اینجا رو ها (داد و خنده عصبانی)
ا.ت : م....من...ج..جیمین (لکنت)
جیمین : انگار میخوای تنبیه بشی نظرت چیه (پوزخند)
همون موقع صدای جین از آشپزخونه اومد
جین : یااااااا جیمینننننن ا.تتتتتتت چرا نمیاد (داد)
جیمین : اومدیم هیونگ
جیمین : ببین این بار هم از دستم فرار کردی ولی دفعه ی بعدی دیگه نمیتونی از دستم فرار کنی (پوزخند)
ویو ا.ت
بعد از اون حرف هایی که جیمین زد واقعا ترسیدم و جیمین وقتی حرف آخرش را زد مچ دستم را ول کرد بخاطر اینکه انقدر دستم رو فشار داده بود خیلی درد میکرد همینطوری دستم رو داشتم ماساژ میدادم و داشت میرفت که برگشت و گفت
جیمین : دفعه آخرت باشه با اعضا گرم میگیری وگرنه یک کاری میکنم که مرغ های آسمون به حالت گریه کنم (جدی🤤)
جیمین از اتاق رفت بیرون منم همینطوری داشتم مچ دستم رو ماساژ میدادم که دیدم جین داد زد
جین : یااااااااااااا ا.تتتتتتتتتتتت بخدا اگر تا ۵ ثانیه دیگه نیای میکشمت
(دیگه خودتون میدونید جین عصبانی بشه چطوری میشه لازم نیست بگم😅🤣)
ا.ت : اومدم اومد
سلام بچه ها
عیدتون مبارک باشه🌱 امیدوارم همیشه سالم سلامت و خوشحال باشید 💝
و هرچی آرزو دارید بهشون برسید و خوشبخت باشید🌌🌠
دوستون دارم خیلی زیاد🌈🔮
و اینکه خیلی ببخشید دیر به دیر پارت ها رو میزارم چون واقعا خیلی کار دارم 🤧😪 و اینکه الان هم انقدر خستم و خوابم میاد چون دیشب نتونستم بیشتر از یک ساعت بخوابم 💤 چون واقعا کار داشتم باید درس میخوندم زبان کار میکردم رقص تمرین میکردم نقاشی می کشیدم و... اصلا هیچ وقت کار های من تمومی نداره 😅 و خب امروز هم سال نو بود و کار هام هزار برابر میشد و اگر الان هم بخوابم باید چهار صبح بیدار بشم 🥱
امیدوارم درک کنید📎❤
خب دیگه تا پارت بعد رو بزارم فعلا🍷
#فیک
#سناریو
#کیمنامجون #کیمسوکجین #مینیونگی #جانگهوسوک #پارکجیمین #کیمتهیونگ #جئونجونگکوک #بیتیاس
♡☆♡☆♡☆♡
- ۶.۳k
- ۳۰ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط