رمان حامیم

رمان حامیم
پارت ۱۷

فرید: بچه ها رسیدیم

حامیم: بیاید بریم

رفتن داخل:

یکی از طرفدارا:

سلام حامیم

حامیم: سلام!

طرفدار: میتونم باهاتون عکس بگیرم؟

حامیم: بله حتما

طرفدار: ممنون

باران: بدید من بگیرم ازتون

عکس گرفتن:

طرفدار: ممنون

حامیم: خاهش میکنم

دیانا: راستی جانا چیکار میکنه چرا نیومد

حامیم: اونم خونه خالم اینا بود ما بیرون بودیم رسید دیگ خبر نداشتیم داره میاد

دیانا: آهان

علیرضا: راستی دیانا شب همه خونه منید

دیانا: زحمت نکش

علیرضا: نه بابا چ‌زحمتی

ادامه دارد...
دیدگاه ها (۳)

رمان حامیمپارت۱۸یک ساعت بعد(ساعت ۱۱ شب)خونه علیرضا:حامیم: من...

بغلت میکردم اگ‌پیشم بودی: @haamim.h.m27 ب دلم معنی عشقو میفه...

آخه من دور ط بگردممممم؟؟😭✨️ @haamim.h.m27

رمان حامیمپارت۱۶حامیم: اوکیه داداشفرید: خب بچه ها رسیدیمدیان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط