مافیای خشن من
«مافیای خشن من »
پارت ³🍷🫀
اون .. همون پسره یونگی نبود
_مزاحم دختری میشی که دوست پسر داره
جان : ببخشید آقای مین
_آفربن حالا گورتو گم کن
و جان از کلاس خارج شد
ا.ت: چی زر میزنی باز میره به همه میگه اسکل (داد )
_زر نزن دختره روانی
ا.ت: اولن زر زدن شغل شماست دومن روانی دوست دخترته
با این حرفم یونگی بیش از حد عصبی شد
میخواستم دوباره حرف بزنم که سمت چپ صورتم سوزش زیادی حس کردم
اون به من سیلی زده بود
(یونگی ویو )
با اون حرفی که زد کنترلم رو از دست دادم و یک سیلی بهش زدم که رد دستم رو صورت زیباش موند
و در همون لحظه جیمین و بقیه اعضای اکیپ و هانا اومدن
جیمین : داش دارین این تو چیکار میکنین ..
که چشمش به سر پایین ا.ت افتاد و قطره های اشک که معلوم بود نمیخواست کسی اون مروارید هایی که از چشمش میاد رو ببینه
هانا : ا.ت چرا گریه میکنی
جیمین دیگه عصبی شده بود از چونه ی ا.ت گرفت و سرشو آورد بالا که رد دست من که الان کبود شده بود رو دید
جیمین از یقه ی من گرفت و توی صورتم داد زد : خیلی اشغالی یونگی (بچه ها فیکه ناراحت نشید )
و تا میخواست مشت بزنه دستش گرفته شد
اون ا.ت بود
ا.ت: بس کن جیمین همه یک بار این بلا رو سر من آوردن مهم نیست (بغض و آروم )
جیمین یقه من رو ول کرد و ا.ت رو بغل کرد
جیمین : ببخشید حواسم بهت نبود
هانا دست منو گرفت و کشید
که به پشت مدرسه رسیدیم
هانا : چرا اینطوری باهاش رفتار کردی
یونگی : چون خیلی زر میزنه
هانا : ساکت شو یونگی
_ فقط یک سوال
هانا : بنال
_ا.ت و جیمین چه رابط.ه ای دارن
هانا : جیمین برادر نا تنی ا.ته
_اها
هانا : من میرم پیش ا.ت
_برو خانم مین هانا
هانا : ساکت شو کسی نباید بفهمه من ........
پارت ³🍷🫀
اون .. همون پسره یونگی نبود
_مزاحم دختری میشی که دوست پسر داره
جان : ببخشید آقای مین
_آفربن حالا گورتو گم کن
و جان از کلاس خارج شد
ا.ت: چی زر میزنی باز میره به همه میگه اسکل (داد )
_زر نزن دختره روانی
ا.ت: اولن زر زدن شغل شماست دومن روانی دوست دخترته
با این حرفم یونگی بیش از حد عصبی شد
میخواستم دوباره حرف بزنم که سمت چپ صورتم سوزش زیادی حس کردم
اون به من سیلی زده بود
(یونگی ویو )
با اون حرفی که زد کنترلم رو از دست دادم و یک سیلی بهش زدم که رد دستم رو صورت زیباش موند
و در همون لحظه جیمین و بقیه اعضای اکیپ و هانا اومدن
جیمین : داش دارین این تو چیکار میکنین ..
که چشمش به سر پایین ا.ت افتاد و قطره های اشک که معلوم بود نمیخواست کسی اون مروارید هایی که از چشمش میاد رو ببینه
هانا : ا.ت چرا گریه میکنی
جیمین دیگه عصبی شده بود از چونه ی ا.ت گرفت و سرشو آورد بالا که رد دست من که الان کبود شده بود رو دید
جیمین از یقه ی من گرفت و توی صورتم داد زد : خیلی اشغالی یونگی (بچه ها فیکه ناراحت نشید )
و تا میخواست مشت بزنه دستش گرفته شد
اون ا.ت بود
ا.ت: بس کن جیمین همه یک بار این بلا رو سر من آوردن مهم نیست (بغض و آروم )
جیمین یقه من رو ول کرد و ا.ت رو بغل کرد
جیمین : ببخشید حواسم بهت نبود
هانا دست منو گرفت و کشید
که به پشت مدرسه رسیدیم
هانا : چرا اینطوری باهاش رفتار کردی
یونگی : چون خیلی زر میزنه
هانا : ساکت شو یونگی
_ فقط یک سوال
هانا : بنال
_ا.ت و جیمین چه رابط.ه ای دارن
هانا : جیمین برادر نا تنی ا.ته
_اها
هانا : من میرم پیش ا.ت
_برو خانم مین هانا
هانا : ساکت شو کسی نباید بفهمه من ........
- ۷.۸k
- ۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط