دلم

دلم،

یک اتفاق خوب میخواهد....
که بیاید و بیفتد وسط زندگیم...
آری... همینجا....
حوالی بی حوصلگی های روزانه ام...
کنار نگرانی های شبانه ام...
وسط زخم های دلم...
آنجا که زندگی را هیچوقت زندگی نکرده ام....
دلم یک اتفاق خوب میخواهد...
آنقدر خوب که
خاطرات سالہا تنهایی را
از یاد تقویم روزگارم ببرد....
آنگونه که یک اتفاق خوب همین الان،همین ساعت،همین حالا...
از پشت کوهہای صبر من،طلوع کند...
طلوعی که غروبش...
غروب تمام غصه هایم باشد....
دیدگاه ها (۲)

.وقتی رفتی،گفتی زود می‏‏آیی ...از آن روز، هر روز،شاخه گلِ پش...

هرکار کردم ویس اجازه نداد متنی کامنت گذاشتم تو پست بذارم

تیر آرش در کمانمنام ایران برزبانم سرکشم چون کوه آتش آتشم آتش...

بس کُن زلیخا یوسفت،عمریست زندانی شدهاین روزها عاشق شدن،چون م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط