پارت چهارم رمان ماه عسل

پارت چهارم رمان ماه عسل


تو تهران راحته؛ باتاب و شلوار ک؛

اون چه لباسی بود که پوشیده بودم؛

باید به سوزان بگم؛ لباس های قبلی


من و بندازه دور ونشور؛ وفقط تو

خونه؛ تاب و شلوارک بپوشم؛ همین؛


دوست دارم آزاد باشم٠


سوزان از اتاق خودشون اومد بیرون


و من وتو لباس صورتی دید؛ و با

ناز و عشوه گفت: وای وای وای؛


قوربون دخترگلم برم چقد خوشگل

شدی مادر؛ چقد لباس باز بهت

می یاد؛ طرح دوستی باکی بریزی؟


الهی قوربون دلت بگردم؛ از طرح

دوستی باکی بریزی خیلی متعجب


می شم و باتعجب می پرسم: باکی

دوست


#ملیحه دورانی#دلبردورانی#رمان#شعر#ادبیات می نویسم#بلاگر#
دیدگاه ها (۰)

به نام خداعنوان: امیدم به عشقم ❤این لحظه آخر؛ تورو خدا به چش...

سلام عصربخیر#ملیحه

پارت سوم رمان ماه عسل 🌙خودم هم تعجب می کنم ٠خلاصه: شب خوبی ر...

به نام خداعنوان: تو مهربونمچقد ناز می کنی برامقوربون اون حرف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط