آینهزن ها را خوب می فهمدکه تمام غربت شان راپشت رژ قرمزخط چشم نازکو لاک های رنگارنگ شانپنهان می کنندهر صبحنقاب بی تفاوتی می زنندبه روی دلی کهآشوب و در هم استو لبخندمهمان ناخوانده یبیقراری های هر روز آنهاست...