پیرمرد دزفولی داشت نفسای اخرشو می کشید خونوادش جم شده بود
پیرمرد دزفولی داشت نفسای اخرشو می کشید خونوادش جم شده بودن ک اخرین وصیتشو بکنه بازحمت زیاد گفت عبده رضا کجاست؟عبده رضا گفت بوه بالا سرتوم ، دوباره گفت صغری کجاست؟صغرا گفت دومن پاتوم بوه مارتون کجاست ؟حجی ایچونم دس راست نشسمه ،،پیرمرد با زحمت سرشو بلند کرد گفت : پ چراغ حوش سی کی گلنیدس؟:|||
- ۲۶۶
- ۱۷ فروردین ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط