اولین باری که تو را دیدم حالم شبیه کودکی بود که گم شده

اولین باری که تو را دیدم ، حالم شبیه کودکی بود که گم شده و بعد از چند ساعت گریه و زاری و پرسه زدن در بازار ، مادرش را پیدا میکند و انگار حالا صاحب دنیاست !
همانقدر بی پناه بودم ...
همانقدر امن
همانقدر تکیه گاه 
همانقدر مادر بودی برایم !
دیدگاه ها (۱)

بعضی وقت‌ها باید، از همه چیزدست کشید بی اعتنا شد...!یک گوشه ...

لحظه ی دیدنت انگار که یک حادثه بودحیف چشمان تو این حادثه را ...

میون این حال و هوایِ ناآرومیهو به خودمون اومدیم دیدم باهار ا...

من هم تازگی ها مسیرِ کوچه ی علی چپ را بلد شده ام ...خوب هم ب...

پارت : ۳۷

خون آشام عزیز (77)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط