عشقسیاه

#عشق_سیاه

part19

ویو ته

رفتم پیش ات که تو اتاق بود و ازش پرسیدم

+ات قشنگم چی شده هان؟ بهم بگو

_ته مامانم

+مامانت چی


_فوتت شدههه

+چییی فوت شده

_اره ته

+خببب بیبم تو ناراحت نباش با ناراحت شدنت چیزی تغییر نمیکنه حالا هم بگیر بخواب تا بهتر شی

کمک ات کردم تا دراز بکشه

رفتم بیرون یکمی باخودم فک کردم که چطوری خوشحالش کنم که یه فکردی به سرم زد

بچه

اره من میتونم یه بچه بیارم تا باهاش سرگرم شه و به هیون گفتم که بره از پرورشگاه ناز ترین بچرو بیاره


پرش بک به شب

ویوته

تو خودم بودم که هیون اومد گفت

*قربان بچرو اوردم

+هوم کوشی

*بیرونه میتونم بیارمش داخل

+اره بیارش

بچرو اورد یه پسر بود فک کنم سه سالش بود نازم بود

+هیون ببرش تویه سالن غذا خوری تا منو ات بیایم

*چشم

ویوته

رفتم بالا پیش ات دیدم بیداره و گفتن

+ات بیا بریم شام بخوریم

_ته شام نمیخام


+اما من یع چیزی برات دارم

_هوم؟ چی

+بیا تا نشونت بدم

_باشه

+ات رو بردم پایین توی سالن غذا خوری

ات ببین اون بچه رو چقد کیوته واسه تو اوردمش

_ته چقد نازه این پسر

+دوسش داری

_اره (لبخند

+خب بشین غذامونو بخوریم
ات نشست و میخاست غذا بخوره و اون بچه رو هم پیس خودش گذاشت و بهش غذا میدا خیلی کیوت بودن هر دوتا شون هم بچه و هم ات

+ات اینقدر به اون بچه نده خودتم بخور

_یاااا ته نمیبینی بچه گشنشه

+باشه واقعا به بچه حسودی میکنم

_چرا؟

+چون به اون بیشتر توجه میکنی تا من

_ای ته حسوددد

پرش بک به خواب
....
دیدگاه ها (۰)

#عشق_سیاهpart20پرش بک به خواب ویو اتاون بچه ناناز رو خوابوند...

#عشق_سیاهpart21برش بک به صبح ویو ات صبح خیلی زود بیدار شدم و...

#عشق_سیاهpart18از جام بلند شدم و تو شک رفتم بیرون بدون اینکه...

#عشق_سیاهpart17ویوات حاضر شدم و رفتم پاییندیدم ته وایستاده ...

ات تو باتلاق ذهنی گیر کرده بود این اتفاق برای نمونه ۰۰۹ خیلی...

جیمین فیک زندگی پارت ۸۸#ویوجیمین ات داشت یا مدیر حرف میزد و ...

جیمین فیک زندگی پارت ۸۹#شام سه نفرمون رو خوردیم . اولین بار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط