اسپری شب پارت

اسپری شب: پارت ۱۷



صبح با صدای کلاغی که روی تیر چراغ برق نشسته بود بیدار شدم. صورتم هنوز روی زیپ کوله‌پشتی فشار داشت و گردنم خشک شده بود. اولین چیزی که یادم اومد، اون رقابت با لکسی بود... اون لبخندش... اون جمله‌ش که گفت "یعنی اسممو گفتم، رایدر".

لبخند کمرنگی زدم و نشستم. اسکیت بردم رو بغل کردم و رفتم سمت اون مغازه متروکه. جایی که اون پیرمرد معمولاً صبحا می‌نشست و با فندکش بازی می‌کرد.

همونجا بود. تکیه داده بود به دیوار، با همون ژاکت پاره‌پاره و سیگاری که همیشه روشنش نمی‌کرد.

آروم جلو رفتم. گفتم:
– صبحت بخیر پیرمرد.

بدون اینکه نگام کنه گفت:
– صبحت بخیر اسکیت‌باز شب‌گرد... از دیوار خوشت اومد؟

نشستم کنارش. نگاهم به زمین بود. چند لحظه گذشت. بعد گفتم:
– دیشب یه نفر رو دیدم. یه دختر. لکسی.

اون این بار برگشت سمتم. برای اولین بار با دقت نگام کرد. گفت:
– لکسی؟... با اسپری‌های بنفش و کله‌شقی خطرناک؟

با تعجب گفتم:
– آره! می‌شناسیش؟!

پیرمرد آهی کشید، فندکشو تو دستش چرخوند و گفت:
– می‌شناسمش، پسر. خیلی وقت پیش... اونم مثل تو بود. بی‌پناه. ولی یه چیزی داشت که تو هنوز نداری...

– چی؟

– نترس بودنش.

ساکت شدم. بعد گفتم:
– دیشب حس کردم یه چیزی بینمون هست. یه جور... فهمیدن بی‌کلام.

اون سری تکون داد و گفت:
– وقتی دو تا روح زخمی به دیوار یکی نقاشی می‌کشن، نمی‌شه نفهمن همو.

به زمین خیره شدم:
–کاش دوباره ببینمش...!

پیرمرد بعد از کمی مکث از جاش بلند شد و در حینی که داشت وارد مغازه می‌شد نیم نگاهی بهم کرد و گفت:

–نگران نباش، می‌بینیش!
دیدگاه ها (۰)

اسپری شب: پارت ۱۸همون روز عصر، بعد از اینکه پیرمرد بی‌هیچ تو...

تاداااااااااااا خودمو بلخره کشیدمممم حیحی

اسپری شب: پارت ۱۶صدای فس‌فس اسپری‌ها توی کوچه می‌پیچید. شب، ...

اسپری شب: پارت ۱۵وقتی برگشتم، فقط چند ثانیه طول کشید تا ببین...

#تک#برده#ارباب#The#master’s#only#slave

دوپارتی جیمین * پارت 2

همیشگی من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط