رمان فیک پارت
رمان فیک پارت 12
که یهو نفس تنگی بهم دست داد وایسادم
شما برید من خودم بعدا میام دوتاشون گفتن باشه
ج:باش مواظب خودت باش قند نبات
؟ :باش فعلا بای
ل:اینارو گفتن و رفتن
امدم نقش تازه کنم که دوباره یارو عجیب غریبه رو زیر سایه درخت دیدم که طبق معمول فقط دهنش معلوم بود
یه چیزایی پچ پچ میکرد صداش میوم اما معلوم نبود چی میگه انگار میگفت پچچچنبنزنی اصلا معلوم نبود ولی با ی لبخند ترسناک این رو بهم گفت
علامت مرده!
! :یعنی این همه مدت صدای منو نشنیدی😈
ل:دوباره حرف زد اما نفهمیدم چی میگه چون زیر لب میگفت
دیگه دستت هم میرفت رو مخم هم میترسونیدم
پس پل زدم به دریا رفتم گفتم
اقا شما کی هستید؟
چرا دنبال منید مگه من کاری کردم؟؟
! :تختی دختر جون از همین الان بهت هشدار میدم
ل؛ دوباره شروع کرد زرزر کردن که گفتم
چی میگید؟؟ من صدای شمارو نمیشنوم
خیلی اروم میپ و واقعا دارید منو میترسونید امروز کلی دردسر داشتم لطف کنید عین ادم بگید
که چرا دنبال منید مگه من کاری کردم که یادم نمیاد؟؟؟ شما همون مردی نیستی که وقتی میخواستم کافه رو ببندم رو سقف کافه بودید؟؟
! :معلومه دختر باهوش هستی
اما بهت هشدار میدم
اگه فقط 3قدم
فقط 3قدم دیگه بیای جلوتر
برای خودت بد میشه
ل:نشنیدم پس دقیقا 3قدم رفتم جلو که یهو....
بچه ها این پارت بدون شرطه
به نظرتون این رمان و خوب تموم کنم یا غمگین؟؟ 😂😏
که یهو نفس تنگی بهم دست داد وایسادم
شما برید من خودم بعدا میام دوتاشون گفتن باشه
ج:باش مواظب خودت باش قند نبات
؟ :باش فعلا بای
ل:اینارو گفتن و رفتن
امدم نقش تازه کنم که دوباره یارو عجیب غریبه رو زیر سایه درخت دیدم که طبق معمول فقط دهنش معلوم بود
یه چیزایی پچ پچ میکرد صداش میوم اما معلوم نبود چی میگه انگار میگفت پچچچنبنزنی اصلا معلوم نبود ولی با ی لبخند ترسناک این رو بهم گفت
علامت مرده!
! :یعنی این همه مدت صدای منو نشنیدی😈
ل:دوباره حرف زد اما نفهمیدم چی میگه چون زیر لب میگفت
دیگه دستت هم میرفت رو مخم هم میترسونیدم
پس پل زدم به دریا رفتم گفتم
اقا شما کی هستید؟
چرا دنبال منید مگه من کاری کردم؟؟
! :تختی دختر جون از همین الان بهت هشدار میدم
ل؛ دوباره شروع کرد زرزر کردن که گفتم
چی میگید؟؟ من صدای شمارو نمیشنوم
خیلی اروم میپ و واقعا دارید منو میترسونید امروز کلی دردسر داشتم لطف کنید عین ادم بگید
که چرا دنبال منید مگه من کاری کردم که یادم نمیاد؟؟؟ شما همون مردی نیستی که وقتی میخواستم کافه رو ببندم رو سقف کافه بودید؟؟
! :معلومه دختر باهوش هستی
اما بهت هشدار میدم
اگه فقط 3قدم
فقط 3قدم دیگه بیای جلوتر
برای خودت بد میشه
ل:نشنیدم پس دقیقا 3قدم رفتم جلو که یهو....
بچه ها این پارت بدون شرطه
به نظرتون این رمان و خوب تموم کنم یا غمگین؟؟ 😂😏
- ۵۱۶
- ۱۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط