تومطعلقبهمنی
#تو_مطعلق_به_منی
پارت_23
ویو ات صبح با قلقلکی که به پوص.یم میومد از خواب بیدار شدم با چشم های یونگی بین پ.اهام رو به رو شدم و ازش پرسیدم
+چی کار میکنی
_دارم دختر کوچولوم بیدار میکنم
+برو اون ور "فشاری به سرش وارد ک دست برداره"
_اوممم
+برو او ور
_چشممم ولی یه روز
+گمشو
بعد رفتم از اتاق بیرون و با فکر کردن به حال ات خندم گرفت ک چقدر ناز بود آخی رفتم پایین دیدم اجوما داره غذا درست میکنه
و رفتم و با ات یکم حرف زدم رفتم تو اتاق کارم و بعد از ساعتی رفتم لباس کارم پوشیدم و مدارک کارم برداشتم رفتم پایین ات با دیدن من رنگ از رخسارش پرید
و گفتم
_سلام دختر خیسی
+....
_خجالت میکشی منم بودم میکشیدم آخه
+گمشو دیگه یونگی
_جونززززززززز نمی تونم از دورت گم شممم آخه من دلم توت رو می خواد...
+اوفف
_...
+یونگیاااا
_جانم عزیزم
+میگم
...
...
..
_دِبگو دیگه..
+اینکه
#اد_هوپی
پارت_23
ویو ات صبح با قلقلکی که به پوص.یم میومد از خواب بیدار شدم با چشم های یونگی بین پ.اهام رو به رو شدم و ازش پرسیدم
+چی کار میکنی
_دارم دختر کوچولوم بیدار میکنم
+برو اون ور "فشاری به سرش وارد ک دست برداره"
_اوممم
+برو او ور
_چشممم ولی یه روز
+گمشو
بعد رفتم از اتاق بیرون و با فکر کردن به حال ات خندم گرفت ک چقدر ناز بود آخی رفتم پایین دیدم اجوما داره غذا درست میکنه
و رفتم و با ات یکم حرف زدم رفتم تو اتاق کارم و بعد از ساعتی رفتم لباس کارم پوشیدم و مدارک کارم برداشتم رفتم پایین ات با دیدن من رنگ از رخسارش پرید
و گفتم
_سلام دختر خیسی
+....
_خجالت میکشی منم بودم میکشیدم آخه
+گمشو دیگه یونگی
_جونززززززززز نمی تونم از دورت گم شممم آخه من دلم توت رو می خواد...
+اوفف
_...
+یونگیاااا
_جانم عزیزم
+میگم
...
...
..
_دِبگو دیگه..
+اینکه
#اد_هوپی
- ۴.۷k
- ۱۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط