سال بود با خانواده رفتیم مشهد و اون شد آخرین باری که م

سال ۸۹ بود با خانواده رفتیم مشهد و اون شد آخرین باری که مشهد میرفتیم . دیشب یه فرشته به اسم زینب این عکسو برام فرستاد انقد گریه کردممم.... خیلی ذوووق کردم خیلی خوشحال شدم که اونجا به فکرم بودی خواهری 😍 😍 😍 😍 ممنووونمم از هدیه ی نابت خانوم دکتر جانم 😍 😘 😍 😘 😍 😘
@Aramesh4255 💖 💕
دیدگاه ها (۳۲۹)

چشمهایم مالِ تومن که جز تصویرِ تو چیزی نمی بینم در آنآنچه می...

همیشه باید خوشحال بود از بابت داشتن اطرافیان، ناسپاسی هیچ مش...

با تو از خورشید می‌گویم، ولیبی‌ تو از خورشید، دستانم تهی است...

The biggest feeling of discomfort #ℓσŋℓεყ 🕯 #ƒεℓℓɨŋg💞 ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط