مرگ من فرا رسید در بهار سالگیم ان زمان که پر از شور

مرگ من فرا رسید، در بهار ... سالگیم ان زمان که پر از شور زندگی و جوانی بودم. آن زمان که وسعت آرزوهایم به اندازه آسمان بود و تو با نامردی همه چیز را ازمن گرفتی و یک شبه پیرم کردی و آنقدر بر سرم کوبیدی که درخت زندگیم از ریشه در آمد.
دیدگاه ها (۹)

سردش بود دلم را برایش سوزاندمگرمش که شد با خاکسترش نوشت خداح...

دیگه خسته شدم از همه و همه کس. همه چیز شده دروغ، همه چیز شده...

هیچ چیز سخت تر از اون نیست که بدونی هنوز هم قراره توی این دن...

ببین رفیقبعضی از آدما کسی رو ندارن که به حرفاشون گوش کنهاگر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط